پرهام مهرآرام
چکیده
فلسفهی حقوق یکی از علائق اصلی مطالعاتی کانت به شمار میآید و او حتی پیش از طرح فلسفهی انتقادی به آن پرداخته بوده است. لیکن برای مطالعهی مفصلتر آراء او در این زمینه باید به «متافیزیک اخلاق» ...
بیشتر
فلسفهی حقوق یکی از علائق اصلی مطالعاتی کانت به شمار میآید و او حتی پیش از طرح فلسفهی انتقادی به آن پرداخته بوده است. لیکن برای مطالعهی مفصلتر آراء او در این زمینه باید به «متافیزیک اخلاق» مراجعه کرد. شاید مهمترین مسئله در تفسیر این اثر پیوند میان اخلاق و حق باشد. ساختار این اثر، عبارات موجود در آن و موضعگیرهای دیگر کانت در آثار پیشینش مانند «بنیاد متافیزیک اخلاق» و «نقد عقل عملی» دریافت رویکرد کانت دربارهی این پیوند را با دشواریهایی روبهرو کرده است. در این میان میتوان برحسب آنکه «الزام اخلاقی» جزئی از مفهوم حق است یا خیر، مفسران کانت را به دو دستهی باورمندانِ به وابستگی حق به اخلاق (آموزهی وابستگی) یا مخالفانِ این وابستگی (آموزهی ناوابستگی) تقسیم کرد. از بین این دو مکتب، مکتب وابستگی رویکرد رایجتر و همخوانتر با ساختار «متافیزیک اخلاق» است. هواداران آن کوشیدهاند از طریق یافتن بنیادی مشترک برای هر دو حوزهی اتیک و حقوق از آن دفاع کنند. بدین ترتیب، هوفه امرِ مطلقِ عام، کرستینگ و گایر آزادی و پائر اشتودا فرمول قلمروی غایات را بهعنوان اصل برین عقل عملی پیشنهاد دادهاند. سورین بائیازو نیز با جدا کردن اعتبار عینی و ذهنی قواعد حقوقی، تلاش کرده است به انتقادهای ویلاشک بهعنوان مهمترین مدافع نظریهی ناوابستگی پاسخ دهد. این مقاله می-کوشد با بررسی انتقادی نامدارترین چهرههای این جریان، همچنین بیانِ تعارضهای متنی «متافیزیک اخلاق»، نشان دهد که هیچکدام از آنان نمیتوانند تفسیری آنچنان یکدست از فلسفه حق کانت ارائه دهند که بتواند به همه تعارضهای نام برده پاسخ دهد.