مصطفی زالی؛ سید حمید طالبزاده
دوره 7، شماره 18 ، تیر 1396، ، صفحه 37-74
چکیده
هگل در جای جای فلسفه خویش از امر مطلق، روح مطلق و ایده مطلق سخن میگوید و از آن به بنیان وحدت هستی و معرفت و مفهوم و واقعیت یاد میکند. اما نزاعی کلیدی در تفسیر حقیقت این امر شکل میگیرد: آیا مقصود هگل ...
بیشتر
هگل در جای جای فلسفه خویش از امر مطلق، روح مطلق و ایده مطلق سخن میگوید و از آن به بنیان وحدت هستی و معرفت و مفهوم و واقعیت یاد میکند. اما نزاعی کلیدی در تفسیر حقیقت این امر شکل میگیرد: آیا مقصود هگل از امر مطلق، حقیقتی هستیشناسانه و بنیانی برای تبیین واقعیت عینی است (تفسیر متافیزیکی) یا آنکه اشارات او به امر مطلق، صرفاً تأکید بر اطلاق خودانگیختگی سوژه در مواجهه با جهان خارج است (تفسیر غیرمتافیزیکی). این مقاله با بیان نحوه تکوین جدایی هستی و معرفت در عصر جدید به روایت هگل و نیز بازخوانی دوگانه شیء فینفسه و آگاهی در فلسفه کانت، نشان میدهد که هر یک از تفاسیر شکلگرفته از فلسفه هگل، چه دریافتی از جهتگیری هگل به فلسفه کانت دارند. سپس با بررسی دقیق انتقادات هگل به فلسفه کانت، نشان داده میشود که امر مطلق برای هگل بنیانی برای تبیین واقعیت عینی است. لذا بدون پذیرش تفسیری هستیشناسانه از امر مطلق، تبیین هگل نافرجام خواهد ماند.