ORIGINAL_ARTICLE
ریشههای غربی مکتب کیوتو
مکتب کیوتو به عنوان تنها فلسفۀ معاصر ژاپن، با الهام از اندیشههای بودیستی و عرفانی شرق و اندیشههای فلسفی فیلسوفان غربی مثل هگل، نیچه و هایدگر، همتراز با مکاتب بزرگ فلسفی جهان قد علم کرده است. پایهگذار این مکتب نیشیدا کیتارو است و دو شاگرد معروف او یعنی تانابه و نیشیتانی همانند نیشیدا با تلفیق اندیشههای شرق و غرب، فلسفۀ خاص خود را به جهانیان عرضه نمودند. در این مقاله پس از معرفی اجمالی این مکتب، به ریشههای غربی آن پرداخته شده است. هگلگرایی، کییرکهگورگرایی، نیچهگرایی و هایدگرگرایی از اصلیترین ریشههای این مکتب به شمار میآیند. هرچند سه فیلسوف این مکتب از هر چهار جریان فکری مغربزمین الهام گرفتهاند؛ ولی درنظر نیشیدا، هگل و هایدگر و درنظر تانابه کییرکهگور و نزد نیشیتانی هگل و نیچه حضوری قوی دارند. بنابراین میتوان گفت که این مکتب ژاپنی از یکجهت با اندیشههای بودیستی و عرفانی شرق و از جهتی دیگر با فلسفۀ غرب پیوند دارد. بنابراین فلسفۀ مکتب کیوتو، فلسفهای ترکیبی یا التقاطی است.
https://phm.znu.ac.ir/article_19549_d0efc77f06296952414aaa26eccb81c9.pdf
2013-07-23
7
30
مکتب کیوتو
نیشیدا
تانابه
نیشیتانی
فلسفه غرب
بودیسم
ORIGINAL_ARTICLE
ملاصدرا، تفسیر یا تأویل
قرآن (طریق وحی) در کنار استدلالات عقلی و برهان و نیز تهذیب نفس و عرفان، یکی از مؤلفههای اصلی و در حقیقت مهمترین رکن حکمت متعالیه بهشمار میآید.. صدرالمتألهین به عنوان فیلسوف، مفسّر و عارف بزرگ جهان اسلام، رسیدن و نایل آمدن به «حقیقت واحد» را از طرق مختلف ممکن دانسته، آنها را مکمل یکدیگر تلقی میکند. بهگونهای که از سویی میتوان تأثیر عمیق فلسفۀ وجودی ملاصدرایی، آگاهی از اصول و مبانی عرفانی و بهرهمندی از شهود و اشراق را در فهم، تفسیر و تأویل آیات قرآنی توسط ملاصدرا به وضوح مشاهده کرد و از سوی دیگر تدبّر و تأمّل او در آیات وحیانی و قرآنی و نیز روایات معصومین (ع) را در کشف و طرح بسیاری از مبانی فلسفی و حکمی نظارهگر بود. حضور آیات قرآنی در نظام فلسفی ملاصدرا گاه به عنوان دلیل، گاه استشهاد و گاه اقتباس است. به نظر میرسد صدرالمتألّهین در بهکارگیری کلام وحی، جهت استوار ساختن مبانی فلسفی خود و دستیابی به حقیقت، بیش از آنکه از روش «تفسیر» و بسنده نمودن به معانی ظاهری و مفاد استعمالی آیات قرآن استفاده کند، از روش «تأویل» و درک باطن و یا بطن قرآن بهره برده است. وی با ضروری دانستن آن، تأویل صحیح را عروج از لفظ به معنا و تطبیق کتاب تدوین و تکوین تلقی میکند؛ گرچه ایشان در مواردی، متعهد به این مبنا نبوده و تأویلی ناسازگار با ظاهر آیات، سیاق آنها و نیز اصول عقلائی محاوره ارائه نموده است.
https://phm.znu.ac.ir/article_19550_16298c74dd8afe4abc29f9678cf5dc0b.pdf
2013-07-23
21
53
ملاصدرا
قرآن
تأویل
تفسیر
باطن
ORIGINAL_ARTICLE
اندیشههای وجودی ملاصدرا در تقارب با عرفاء
یکی از مسائل مهم در باب هستی شناسی، مسئله علیت و رابطۀ حقتعالی با ممکنات است که دغدغۀ آن، مسائل دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد. معمولاً فلاسفه و متکلمین را از قائلین به علیت و عرفاء را از منکرین علیت دانستهاند؛ به طوری که انکار علیت از سوی عرفاء اجماعی تلقی شده است. چراکه آنان به جز هستی واحد من جمیع الجهات، واقعیتی را قبول ندارند تا سخن از رابطۀ با آن به میان آید. نگارنده در این مقاله به بررسی بحث وحدت وجود نظر دارد. بنابراین برای یافتن جایگاه این اصل در کلام عرفاء و ملاصدرا به بررسی دیدگاه آنان در باب وحدت و کثرت پرداخته شده است. با بررسی جایگاه نظری وحدت وجود نزد عرفاء، که در ظاهر انکار علیت را به اذهان متبادر میکند، و بررسی نظریۀ دقیق ملاصدرا که میل از نظریۀ وحدت تشکیکی به وحدت شخصی است نگارنده این نتیجه را میگیرد به که ملاصدرا در اندیشههای وجودی خود کاملا در مسیر عرفاء قرار گرفته است؛ به طوری که در کتاب اسفار پس از بیان نظریۀ وحدت تشکیکی وجود، اثبات وحدت شخصی وجود را وعده میدهد که همان اعتقاد عرفاست. همچنین این نکته دریافت میشود که اثبات مطلب فوق مستلزم انکار علیت نخواهد بود. چراکه وحدت شخصی وجود، مستلزم حذف ممکنات نیست؛ بلکه ممکنات واقعاً موجودند و در نظام هستی جایگاهی دارند.
https://phm.znu.ac.ir/article_19551_f7d1d12a9a1f7463676a49a65f2b7f4c.pdf
2013-07-23
55
70
وحدت و کثرت
علیت
تجلی
اضافه اشراقی
وحدت شخصی
ORIGINAL_ARTICLE
جایگاه متافیزیک در فلسفه تحلیلی
هرگونه تلاشی در جهت تعیین ویژگیهای اصلی یک مکتب فلسفی که باعث وحدت فکری اعضاء آن بشود، کاری بسیار سخت و دشوار است. فلسفۀ تحلیلی نیز، بهعنوان یکی از مکاتب مهم قرن بیستم، که در آن شاخههای مختلفی همچون رئالیسم منطقی، پوزیتیویسم منطقی و فلسفۀ زبان متعارف به فعالیت مشغولاند، از این قاعده مستثنی نیست. نگارنده کوشیده است در این مقاله با یافتن ویژگی اصلی و متمایزکنندۀ فلسفۀ تحلیلی، وحدت فلسفۀ تحلیلی و تمایلات متافیزیکی موجود در آن را به تصویر بکشد. به نظر میرسد هیچ یک از مکاتب مهم فلسفی به اندازۀ فیلسوفان تحلیلی بر سر این عقیده با هم متفقالقول نیستند که « زبان گمراه کننده است». بنابراین ادعا این است که ما میتوانیم جایگاه متافیزیک در فلسفۀ تحلیلی را از طریق ملاحظۀ نحوه برخورد فیلسوفان تحلیلی با گمراه کنندگی زبان مشخص کنیم.
https://phm.znu.ac.ir/article_19552_050955544e0f4927c4bacc27bb228628.pdf
2013-07-23
71
94
فلسفۀ تحلیلی
متافیزیک
گمراهکنندگی زبان
متافیزیک منطق
متافیزیک ناگفتنی
متافیزیک توصیفی
ORIGINAL_ARTICLE
ارزیابی منطقی جایگاه اصول اعلامیۀ حقوق بشر در حقوق و اخلاق
در پژوهش حاضر نگارنده کوشیده است از خاستگاهی منطقی، نسبت اخلاق، حقوق و منشور جهانی حقوق بشر را روشن نماید. گزارههای ارائهشده از جانب انسانها، بر دو گونۀ کلی «توصیفی» و «تجویزی»اند. اصول منشور جهانی حقوق بشر از حوزۀ توصیفها خارجاند؛ چون گزارشی از امر واقع به ما نمیدهند. پس ماهیتی تجویزی دارند. ریشهدارترین رشتههای تجویزی، حقوق و اخلاقاند. پس اصول این اعلامیه باید ذیل یکی از این دو دسته صورتبندی شوند. حقوق، درنهایت عبارتند از قراردادهایی که در چارچوبهای زمانی و مکانی محصورند؛ این در حالی است که واضعین اعلامیۀ حقوق بشر، به این گونه چارچوبها معتقد نیستند. ضمن اینکه واضح است وجود زاویههایی بین اعلامیۀ حقوق بشر و منظومههای حقوقی در کشورهای مختلف، ضمانت اجرای مواد منشور را زیر سوال خواهد برد. درنهایت اصول این اعلامیه، بهناچار باید ذیل حوزۀ اخلاق صورتبندی شوند. برای نمونه اخلاق کانتی یا اصول سودانگارانه، میتوانند مساعدترین بسترها را جهت اصول حقوق بشر مهیا سازند. البته روشن است که با چنین تحلیلی، ناگزیر هر نقدی بر مطلق بودن موازین اخلاقی، دامان حقوق بشر را نیز خواهد گرفت. همچنین منشور جهانی حقوق بشر، دارای مجموعهای از اصول است که به شکلی ساختاری، نمیتوانند ذیل اخلاق بگنجند. از آن جمله اخلاق تکیه بر رابطۀ فرد با دیگران دارد، در حالیکه اصول منشور جهانی حقوق بشر، توضیحدهندۀ رابطۀ دیگران با فرد هستند. به این ترتیب اصول منشور جهانی حقوق بشر، نه خاستگاهی در گزارههای توصیفی دارد و نه ذیل حقوق و اخلاق میگنجد. لذا با پارادوکسی مواجه است که باید نخست به حل آن پرداخت. به هر روی روشن است که در شرایط فعلی، پارادوکس مزبور، اعتبار منشور جهانی حقوق بشر را متزلزل میسازد.
https://phm.znu.ac.ir/article_19553_6806b23d6687212206fb04d00838c1f8.pdf
2013-07-23
95
125
اخلاق
حقوق
حقوق بشر
گزارههای تجویزی
گزارههای توصیفی
ORIGINAL_ARTICLE
ضعف اراده از دیدگاه دیویدسن
ضعف اراده ترجمۀ واژۀ یونانی آکراسیا و به معنای عمل تعمدی فاعل، برخلاف حکم خویش به بهترین عمل است. برخی فلاسفه چنین پدیدهای را غیرممکن میدانند. دیویدسن از زمرۀ کسانی است که وقوع ضعف اراده را باور دارد. او در مقالۀ تاثیرگذار خود در سال 1970 تلاش کرد تا تناقض حاصل از پذیرشِ امکان این رخداد را مرتفع سازد. با این حال او این پدیده را نمونۀ بارز خردگریزی دانست و ادعا کرد که فاعل در ضعف اراده برای رفتار خود هیچ دلیلی ندارد. موضع دیویدسن در قبال مسألۀ خردگریزی در ضعف اراده، در سال 1982 تعدیل یافت. او رفتار آکراتیک را بهطور کامل خردگریز ندانست؛ چراکه به خردگریزی، همانند نقصی درون محدودۀ خرد نگریست. از نظر او چون فاعل سست اراده برای عمل خویش دلیلی دارد، دستکم برای توضیح رفتارش درنمیماند. در راستای توضیح چگونگی رخداد ضعف اراده، دیویدسن بر اساس ایدۀ فروید، ذهن را شامل بخشهای مجزایی حاوی عقاید، گرایشات و امیال متفاوت دانست که هر بخش میتواند به صورت خردناپذیر بر عملکرد دیگر بخشها تاثیر بگذارد. این مقاله بر آن است تا نشان دهد، دیویدسن تا چه اندازه در برطرف کردن تناقضات برخاسته از آکراسیا و همچنین در نمایش چگونگی این رخداد توفیق یافته است.
https://phm.znu.ac.ir/article_19554_5c3ef40a814ab81342bab2782d1150f4.pdf
2013-07-23
127
153
ضعف اراده
آکراسیا
ناخویشتنداری
حکم همهجانبهنگر
دیویدسن