غزالی در دورهای از تاریخ فکر و اندیشۀ اسلامی زندگی میکند که بسیاری از متفکران در رویکرد کلامی خود، داد و ستدهای گونهگونی با فلسفه به نمایش میگذارند. در این ایام بیشتر متکلمان با بهرهگیری از واژگان، مفاهیم و برخی روشهای فلسفی تلاش میکنند پندار و باورهای کلامی خویش را به کرسی اثبات نشانند؛ اما از آنسو هم توجه دارند در اخذ مبانی تا سرحد امکان، فاصلۀ خود را با فلسفه حفظ کنند. غزالی نیز همچون معاصران خویش همین رفتار را از خود نشان میدهد. او بر خلاف اشعریان پیش از خود که اعتقادی به تجرد روح ندارند، به تجرد نفس باورمند است. در گام نخست این پژوهش نشان داده شده است که فلاسفه و متکلمان اشعری پیش از غزالی، چه باوری نسبت به تجرد روح و نفس داشتند و برای این پندار خویش چه ادبیات و استدلالهایی را اقامه مینمودند و در ادامه از اینهمانی مفاهیم و روششناسی به کار گرفته شده از سوی غزالی با فلاسفهای چون ابن سینا و فارابی، سخن گفته شده است تا نشان داده شود غزالی تا چه اندازه در اعتقادورزی به تجرد نفس، مرهون فلاسفۀ پیش از خود است.