دانشگاه زنجان
تأملات فلسفی
2228-5253
2588-3615
6
16
2016
05
21
تحلیل نقدی استنادات قرآنی در نظریة معاد جسمانی آقاعلی مدرس
9
34
FA
محمد رضا
ارشادی نیا
نظریهپردازی فلسفی بر وفاق متون دینی، و تفسیر مبتنی بر موازین عقلی از آن متون، از مقاصد عالیۀ حکمای متعالیه و سنت مستمر آنان در پهنۀ حکمتپردازی است. پس از صدرا، در همۀ ادوار این مهم دنبال شده و آقاعلی مدرس نیز از این توانایی بهرهمند و مقید به این سیره است. او در نظریۀ ویژهاش در بارۀ معاد جسمانی، به آیاتی چند استناد جستهاست. محوریترین متنی که او به آن عنایت ویژه دارد، این آیۀ کریمه است: «قل یحییها الذی انشأها اول مرّة و هو بکل خلق علیم» (یس۷۹). به نظر وی این آیه کافی است تا اثبات کند معاد بدنی با گردآوری اجزای عنصری بدن در دنیا و سوق آنها به آخرت برای پیوستن به روح، صورت میگیرد. وی در عین حال با استناد به آیه 62 سورۀ واقعه، دیدگاه اشاعره را دربارۀ معاد عنصری نمیپذیرد، زیرا آنها به برگشت روح به دنیا گرایش دارند. آیات دیگری که بدون هیچ شرح، مورد استناد ایشان است، آیۀ 104 سورۀ انبیا و آیۀ 27 سورۀ روم میباشد که از تنظیر مبدأ و معاد، نظریۀ خود را قابل اثبات میداند. این حکیم متعالی تا آنجا که برای استوارسازی مبانی معاد بدنی، به متون مقدس استناد میجوید، همان آموزههای صدرایی را دنبال میکند، اما در صدد است از مبانی متعالی، رهیافتی جدید و متغایر با رهاوردهای حکمت متعالیه ارائه دهد و همین قصد، او را به «حکیم مؤسس» مشتهر ساخته است. برای اطمینان از توفیق وی در وفاقطلبی رهیافتش با آموزههای قرآنی، باید با عیار ارزیابی، تلاش تفسیری وی را در کیفیت انطباق نظریهاش با آیات واکاوی کرد. در این راستا، کریمۀ محوری (یس79)، با تدبر مجموعی در آیات قبل و بعد آن، که در شبههزدایی از معاد جسمانی و پاسخ به مُنکِر آن وارد گشته، انطباق تام نظر آقاعلی مدرس را بر مفاد آیات، محل تردید قرار میدهد.
حکمت متعالیه,صدرالمتألهین,آقاعلی مدرس,فهم و تفسیر متن,معاد جسمانی
https://phm.znu.ac.ir/article_23156.html
https://phm.znu.ac.ir/article_23156_621f23cba214942f6f3caf58aa006a0e.pdf
دانشگاه زنجان
تأملات فلسفی
2228-5253
2588-3615
6
16
2016
05
21
نقد و بررسی نسبیگرایی اخلاقی از منظر علامه طباطبایی
35
58
FA
عبد الله
صلواتی
علامه طباطبایی در <em>المیزان</em>، روایتی از نسبیگرایی اخلاقی را مطرح کرده، به نقد و بررسی آن میپردازد؛ نسبینگریای که به هیچ اصل اخلاقی جهانشمولی باور ندارد و اخلاق را تابع اهداف و شرایط متغیر اجتماعی و فرهنگی میداند. پرسش پایة این جستار این است: علامه طباطبایی چگونه و بر پایة چه پایگاه فکریای نسبینگری اخلاقی را نقد میکند؟ دستاورد پژوهش حاضر این است که علامه سه نوع مغالطه را در ادعای نسبیگرایان تشخیص میدهد که عبارتاند از: 1. مغالطة خلط میان اصل اخلاقی و امور ناظر به واقع؛ 2. مغالطة خلط میان اطلاق مفهومی (=کلیت) و اطلاق وجودی (= دوام)؛ 3. مغالطة خلط میان امر عینی و فرضی. همچنین، به نظر میرسد: پایگاه فکری علامه طباطبایی در نقد نسبیگرایان اخلاقی، شهودگرایی اخلاقیِ مُستنَد به فطرت است؛ شهودگراییای که از سوی عقل و نقل، تأیید و تفسیر و تبیین شده است و نقل و عقل در حل تعارض میان شهودات متعارض به ما کمک میکنند.
نسبیگرایی اخلاقی,شهودگرایی,فطرت,علامه طباطبایی
https://phm.znu.ac.ir/article_23157.html
https://phm.znu.ac.ir/article_23157_b94586293b46d892425937ae212a02b5.pdf
دانشگاه زنجان
تأملات فلسفی
2228-5253
2588-3615
6
16
2016
05
21
مقایسۀ نظریۀ فطرت عقل با انسان معلق در اندیشۀ سینوی
59
83
FA
مهناز
امیرخانی
amirkhani@alzahra.ac.ir
زهره
توازیانی
drztavaziany@yahoo.com
ملیحه
پورصالح امیری
کاربرد علم حضوری و شهود نزد ابنسینا از اهمیت درخور توجهی برخوردار است؛ به همین دلیل، نظریۀ انسان معلقِ وی نمونۀ بارز کاربرد مقام شهود محسوب میشود. متناظر با این نظریه میتوان از نظریۀ دیگری یاد کرد که به نظریۀ فطرت شهرت دارد. شباهت دو نظریۀ یادشده در این مقام و استفاده از الفاظ مشابه مبنی بر توجه به مقام، فی نفسه نگارندگان را به مقایسۀ تطبیقی میان این دو نظریه برانگیختهاست. نتیجۀ اجمالی این تحقیق، تقدم نظریۀ انسان معلق بر نظریۀ فطرت، آن هم در یک ارتباط طولی، از حیث مبانی و لوازم و ملاکهای این دو نظریه است. در مجموع میتوان گفت که نظریۀ انسان معلق، در اثبات جوهریّت نفس، به حیطۀ نفسشناسی و نظریۀ فطرت، در مقام تمایز میان بدیهیات یقینی با سطح عامه، به حوزۀ معرفتشناسی مربوط میشود. تأمل در ملاک ادراکات نفسی نشان میدهد که ملاک فخر رازی، مبنی بر وسط یا عدم وسط در تشخیص قضایای اوّلی و غیراوّلی، بر ملاک ابنسینا تقدم معرفتی دارد. بدین ترتیب میتوان مبناگروی سختگیرانۀ فخر رازی، علامه حلی و خواجه نصیرالدین طوسی، مبنی بر تعیین اولیات به عنوان تنها قسم بدیهی و موجه به خود، را با ارجاع به مقام انفسی و ادراکات مقام نفس و پسانفس مدلل کرد.
ابنسینا,علم حضوری,انسان معلق,نظریۀ فطرت,مبناگروی سختگیرانه
https://phm.znu.ac.ir/article_23158.html
https://phm.znu.ac.ir/article_23158_cd7f87e9508aab2ecfb7c698515dba69.pdf
دانشگاه زنجان
تأملات فلسفی
2228-5253
2588-3615
6
16
2016
05
21
بررسی انتقادی غایتگریزی دکارت در فیزیک
85
117
FA
مهدی
سلیمانی خورموجی
soleimani.um88@gmail.com
مجید
ملایوسفی
علی
صداقت
alisedaghat2@yahoo.com
با آنکه برخی دکارتپژوهان، ادعای صریح وی مبنی بر استنتاج فیزیک از متافیزیکش را اغراقآمیز (یا حتی گمراهکننده) میدانند، برخی دیگر از آنان، ادعای او را جدی (یا حتی تعیینکننده) میدانند. این مقاله با تکیه بر آراء گروه دوم، سعی دارد تا غایتگریزی دکارت در فیزیک را بر اساس مبانی متافیزیکیاش تبیین کند. مؤلفان پنج تبیین متفاوت را پیشنهاد میدهند. (1) غایتگریزی، اقتضای راهکار وی دربارۀ اعتبارِ معرفتیِ قضایایِ ناظر به شیء خارجی است؛ (2) در دیدگاه دکارت، فاهمۀمان نمیتواند حد احتمالی امور نامحدود را کشف کند و همین نیز مانع از پیگیری غایت شیء طبیعی بهنحو درخوری میشود؛ (3) بهعقیدۀ وی، برخلاف سنت ارسطویی، همیشه نمیتوان از کارکرد، غایت را نتیجه گرفت؛ (4) فرضِ غایتمندی شیء طبیعی، چه ناظر به «ما الیه الحرکه» باشد و چه ناظر به «ما لِاَجلِه الحرکه»، خواه آگاهانه باشد و خواه ناآگاهانه، یا با خودش ناسازگارست یا با مبانی متافیزیکی دکارت؛ (5) نقشِ خدایِ نافریبکار نزد دکارت، غایتگریزی وی را ایجاب میکند. در پایان نیز مؤلفان توضیح میدهند که به چه معنایی، دکارت، مبانی فیزیکش را از مبانی متافیزیکیاش استنتاج کرده است.
فلسفۀ طبیعی قرن هفدهم,دکارت,استنتاج فیزیک از متافیزیک,غایتگریزی,خدای نافریبکار
https://phm.znu.ac.ir/article_23159.html
https://phm.znu.ac.ir/article_23159_4a6b19a2f8fa864aa84b35d79e3118fc.pdf
دانشگاه زنجان
تأملات فلسفی
2228-5253
2588-3615
6
16
2016
05
21
تحلیل تطبیقی بنیادهای معرفتشناختی اقدامپژوهی از منظر فلسفۀ انتقادی و تفسیری
121
146
FA
سوسن
کشاورز
استاد یار علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه خوارزمی تهران
ss.keshavarz@yahoo.com
علی
احمدی
مدرس فرهنگیان -دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت
g.aliahmady@yahoo.com
محمود
مهر محمدی
دانشگاه تربیت مدرس
mehmohammadi@hotmail.com
یحیی
قائدی
دانشگاه خوارزمی
yahyaghaedy@yahoo.com
هدف اصلی این پژوهش بررسی بنیادهای معرفتشناختی اقدامپژوهی از منظر فلسفۀ انتقادی و تفسیری است. برای رسیدن به هدف مذکور نظریات ویلفرد کار و استفان کمیس، از اندیشمندان فلسفۀ انتقادی، و جان دیویی و ریچارد رورتی، از اندیشمندان فلسفۀ تفسیری، بهعنوان نمایندگان این دو فلسفه، مورد بررسی قرار گرفت. روش این پژوهش تحلیل تطبیقی است. الگوی استفادهشده در این زمینه الگوی جرج زی. اف. بردی لهستانی است که چهار مرحلۀ توصیف، تفسیر، همجوارسازی و مقایسه را در مطالعات تطبیقی شامل میشود. از جمله یافتههای این پژوهش عبارت است از تأکید هر دو رویکرد فلسفی بر پیوند بین نظر و عمل در اقدامپژوهی، ارتباط دیالکتیکی و منظم بین عمل و نظر در آن و تلاش هر دو رویکرد فلسفی برای ترمیم شکاف احتمالی بین نظر و عمل در اقدامپژوهی. تفاوتهایی که مشاهده شد مربوط به نسبی بودن حقیقت از منظر فلسفۀ تفسیری و تکیۀ فلسفۀ انتقادی بر عقل استعلایی کانتی بود. یافتۀ دیگر اینکه دغدغۀ اصلی فلسفۀ تفسیری، افزایش کارایی از طریق تجربه و انجام دادن، و دغدغۀ اصلی فلسفۀ انتقادی آموزش تفکر بازتابی است.
بنیادهای معرفتشناختی,اقدامپژوهی,فلسفۀ تفسیری,فلسفۀ انتقادی
https://phm.znu.ac.ir/article_23160.html
https://phm.znu.ac.ir/article_23160_cb0f821aac98b32403ec248562cd4bc2.pdf
دانشگاه زنجان
تأملات فلسفی
2228-5253
2588-3615
6
16
2016
05
21
خطاهای نظریة خطای جان مکی
145
171
FA
مهدی
اخوان
m_akhavan78@yahoo.com
سید مهدی
کشمیری
sm.keshmiri@yahoo.com
حامد
مرآتی
hamed.merati@gmail.com
این مقاله میکوشد آرای فرااخلاقی فیلسوف اخلاق معاصر جی. ال. مکی (موسوم به <em>نظریۀ خطا</em>) را توصیف و تحلیل و نهایتاً سنجش انتقادی کند. نظرات فرااخلاقی و موضع شکاکانه مکی در خصوص احکام و گزارههای اخلاقی نیز، همچون آرای او در حوزۀ فلسفۀ دین، عمدتاً متأثر از نظرات فیلسوف انگلیسی، دیوید هیوم، و شرحوبسطیافتۀ آنهاست؛ با این تفاوت که نظرات او، دستکم در قلمرو اخلاق، پیچیدهتر از آرای هیوم است و در نتیجه نقد وارد بر آن نیز دشوارتر است. رأی و نظر او، در کنار اشتراکاتی که با دیگر قرائتهای شکاکانه در حوزۀ اخلاق دارد، تفاوتهایی نیز با آنها دارد که موجب میشود برخی انتقاداتی که به دیگر روایتها از نیهیلیسم اخلاقی وارد میشود، بر نظریۀ خطای او کارگر نیفتد؛ بنابراین ما ناگزیریم که استدلالهای جداگانهای در دفاع از <em>معرفت اخلاقی</em> و نیز در نقد نظریۀ خطا بیاوریم. نگارنده بر آن است که استدلالهایی که جان مکی به سود مدعایش میآورد، اولاً مخدوشاند و ثانیاً، بر فرض صحت، ادعای وی را که همان <em>نیستانگاری اخلاقی </em>است، نتیجه نمیدهند.
: نظریۀ خطا,اوصاف اخلاقی,معرفت اخلاقی,وجودشناسی اخلاق,معرفتشناسی اخلاق
https://phm.znu.ac.ir/article_23161.html
https://phm.znu.ac.ir/article_23161_e682f2bd6f093fb0cad1a8ec1933b8cb.pdf
دانشگاه زنجان
تأملات فلسفی
2228-5253
2588-3615
6
16
2016
05
21
مقبولیّت اثباتهای تصویری در ریاضیات
173
206
FA
حسین
بیات
logicbay@yahoo.com
اغلب ریاضیدانان اثباتهای تصویری را بهعنوان یک نوع اصیل از اثباتهای ریاضیاتی نمیپذیرند یا در پذیرش آنها تردید دارند. در این مقاله ده ایراد متداول یا احتمالی وارد بر این نوع اثباتها صورتبندی شده و جداگانه مورد ارزیابی نقادانه قرارگرفته است. در هریک از این ایرادها ادعا میشود که اثباتهای تصویری فاقد یکی از ویژگیهایی هستند که برای اثباتهای ریاضیاتی اساسیاند یا باید اساسی باشند: صوری بودن، نمادی بودن، دقیق بودن، اعتمادپذیری، وارسیپذیری، کلی بودن، مشروعیّت، خودبسندگی، فراگیر بودن و زایا بودن. اما به نظر میرسد که هیچ کدام از این ایرادها وارد نیست و بنابراین نپذیرفتن این نوع از اثباتها بیشتر معلول عوامل روانشناختی و جامعهشناختی، بهخصوص غلبۀ تلقی صورتگرایانه در جامعۀ ریاضی و القاء آموزههای صورتگرایانه در نظام های آموزش ریاضی است تا دلایل منطقی یا روششناختی. ما نه تنها دلایل قوی بر رد کلی و پیشینی این نوع اثبات، بهعنوان یک الگوی استنتاجی در ریاضیات، نداریم بلکه دلایل خوبی برای به رسمیت شناختن آن داریم. آنچه در اینجا حائز اهمیّت است آگاهی از نقشی است که این نوع از اثباتها در کل ریاضیات دارد یا باید داشته باشد، نه کمتر و نه بیشتر.
اثباتهای تصویری,اعتمادپذیری,مشروعیّت,خودبسندگی,مقبولیّت,خطاپذیری
https://phm.znu.ac.ir/article_23162.html
https://phm.znu.ac.ir/article_23162_d28610bb34cd84624ee032385bf0235e.pdf
دانشگاه زنجان
تأملات فلسفی
2228-5253
2588-3615
6
16
2016
05
21
عدالت و جنسیّت در آرمانشهر افلاطون: بررسی نگرش افلاطون دربارة زنان
207
233
FA
زهرا
توفیقی
علی اکبر
عبدلآبادی
مفسّران آثار افلاطون تفسیر واحدی از نگرش وی دربارۀ زنان به دست ندادهاند؛ زیرا در بررسی آثار افلاطون با قطعاتی ناسازگار، پیچیده و پراکنده در این باره روبهرو شدهاند. از یک سو، افلاطون برای زنان حقوق اجتماعی محدودی قائل بود و آنان را موجوداتی ناتوان و حقیر میدانست. از سوی دیگر، او در چینش آرمانشهر خود برای رسیدن به عدالت، نقشهای اجتماعی مهمّی برای زنان همچون مردان قائل بود و نیز آنان را از حیث استعداد و طبیعت با مردان یکی میدانست. آنچه در این میان اهمّیّت دارد و ما در این مقاله در جستوجوی آنیم، انگیزه و هدف افلاطون از پرداختن به این موضوع است؛ خاصّه اینکه ما رویکردی وحدتگروانه در اخلاقشناسی و سیاستشناسی افلاطونی را شاهدیم که مبتنی بر آرای مابعدالطّبیعی اوست. به این ترتیب، در این مقاله، از چشماندازی تاریخیـاجتماعی به دورة یونان باستان، نظرگاههای فلسفی افلاطون دربارۀ زنان و تفسیرهای متفاوتی را که در روزگار ما از آنها شده است، بررسی میکنیم. در پایان، به این نتیجه میرسیم که افلاطون سعادت جامعه را در عدالتی میدید که در همة انسانها، بدون در نظر گرفتن جنسیّت و توانایی آنان، صورت واحدی دارد؛ و، ازاینرو، دغدغة او بالا بردن حقوق اجتماعی زنان نبوده است.
زنان,افلاطون,آرمانشهر,عدالت,وحدتگروی,جنسیّت,آتن
https://phm.znu.ac.ir/article_23164.html
https://phm.znu.ac.ir/article_23164_08a25c46befe142abd713a54b2e2c7ed.pdf