دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Explaining the Incompatibility of Emergentism with Physicalism by an Emphasis on the Ontological Perspective; And Propose a New Emergentist Positionتبیین ناسازگاریهای هستیشناسانه نوخاستهگرایی و فیزیکالیسم؛ و پیشنهاد یک موضع جدید نوخاستهگرایانه11423631110.30470/phm.2019.102292.1553FAمسعود طوسی سعیدیدانشجوی دکتری فلسفه دین، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیسید حسن حسینیعضو هیات علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف، تهران، ایرانJournal Article20190120In this paper, first Physicalism is defined by the suggestion of David Lewis, and through the use of the concept of Supervenience. Afterwards, it is explained that among a variety of Emergentist's positions, a small number can be chosen to have an ontological inconsistency with Physicalism. In this regard, the Substantial Emergentism, based on the thoughts of Hasker, Lowe and Toner, and the Causal Emergentism, based on O'Connor and Wong's ideas, and their incompatibility with physicalism is explained. In the following, the relation of each of these ideas, with each other and with Physicalism and Cartesian Dualism, is analyzed. In the end, based on a metaphysical analysis, a new Emergentist's position is proposed; which its ontology is not a basically different plan from Physicalism, but at the same time inconsistent with it. It is also explained that the non-differentiation of this proposal with physicalism in terms of its ontological outline is its advantage over the emergentist's positions which are examined in this paper.در این مقاله نخست، فیزیکالیسم، بر اساس پیشنهاد دیوید لویس، و از طریق به کاربردن مفهوم فرارویدادگی تعریف میگردد. پس از آن، توضیح داده میشود که از میان دیدگاههای متنوع نوخاستهگرایانه، تعداد معدودی را میتوان برگزید که با تعریف مدنظر از فیزیکالیسم، ناسازگاری هستیشناسانه داشته باشند. در این راستا، دیدگاه نوخاستگی جوهری، بر اساس آرای هاسکر، لو و تونر، و دیدگاه نوخاستگی علّی بر اساس آرای اوکانر و ونگ، تقریر شده و ناسازگاری آنها با فیزیکالیسم، تبیین میگردد. در ادامه، نسبت میان هر کدام از این دیدگاههای منتخب نوخاستهگرایانه، با یکدیگر و با فیزیکالیسم و دوگانهگرایی دکارتی، سنجیده میشود. در انتها، بر اساس تحلیل متافیزیکی انجام شده، پیشنهادی اولیه از یک موضع نوخاستهگرایانه جدید ارائه میشود که از حیث هستیشناختی، طرحی از اساس متفاوت با فیزیکالیسم محسوب نمیشود اما در عین حال، با آن ناسازگار است. همچنین توضیح داده میشود که عدم تمایز این پیشنهاد با فیزیکالیسم از حیث طرح کلی هستیشناختی، مزیت آن نسبت به دیدگاههای نوخاستهگرایانه بررسی شده در این مقاله محسوب میگردد.https://phm.znu.ac.ir/article_36311_599c779a8492d0f95d3978a743b878d3.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822پدر- مادری: مساله مجوزدهی
نقد و بررسی طرح هیو لافولیتپدر- مادری: مساله مجوزدهی نقد و بررسی طرح هیو لافولیت43704467510.30470/phm.2020.112750.1665FAمحسن جاهددانشیار گروه فلسفه دانشگاه زنجانمریم خوشدلدانشگاه شهید بهشتیعلی اکبر عبدل آبادیشهید بهشتیJournal Article20190810هیو لافولیت با پیشنهاد طرحی زیر عنوان« مجوزدهی برای پدر-مادری»، استدلال کرده است که از آن جا که « اقدام به پدر و مادر شدن می تواند مستلزم ضرر و زیان وسیع و عمیق به کودکان باشد»، لازم است دولت ها طرحی برای مجوزدهی به زوجهای متقاضیِ فرزندآوری داشته باشند و آنها را ملزم کنند در آزمونهایی استاندارد شرکت کنند، چنانچه از این آزمونها با موفقیت عبور کردند به آن ها مجوز فرزندآوری بدهند، امّا چنانچه بیماری جسمی یا روانی آنان احراز شود، آنها را ملزم کنند خود را مداوا کرده یا آموزشهای لازم را دیده و صلاحیت های حداقلی را کسب کنند، سپس اقدام به فرزندآوری کنند. این طرح به لحاظ نظری و عملی با اشکالاتی مواجه است. لافولیت آنها را طرح کرده پاسخ داده است. در این نوشتار، مدعا و استدلال لافولیت و نقدهای منتقدانِ وی و نیز پاسخهای او را با روشی تحلیلی طرح کرده، مورد نقد و بررسی قرار داده ایم و در پایان موضع خود را بیان کردهایم.هیو لافولیت با پیشنهاد طرحی زیر عنوان« مجوزدهی برای پدر-مادری»، استدلال کرده است که از آن جا که « اقدام به پدر و مادر شدن می تواند مستلزم ضرر و زیان وسیع و عمیق به کودکان باشد»، لازم است دولت ها طرحی برای مجوزدهی به زوجهای متقاضیِ فرزندآوری داشته باشند و آنها را ملزم کنند در آزمونهایی استاندارد شرکت کنند، چنانچه از این آزمونها با موفقیت عبور کردند به آن ها مجوز فرزندآوری بدهند، امّا چنانچه بیماری جسمی یا روانی آنان احراز شود، آنها را ملزم کنند خود را مداوا کرده یا آموزشهای لازم را دیده و صلاحیت های حداقلی را کسب کنند، سپس اقدام به فرزندآوری کنند. این طرح به لحاظ نظری و عملی با اشکالاتی مواجه است. لافولیت آنها را طرح کرده پاسخ داده است. در این نوشتار، مدعا و استدلال لافولیت و نقدهای منتقدانِ وی و نیز پاسخهای او را با روشی تحلیلی طرح کرده، مورد نقد و بررسی قرار داده ایم و در پایان موضع خود را بیان کردهایم.https://phm.znu.ac.ir/article_44675_c31fb09b7a9dce9f1e328054aac60175.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Relationship between epistomology, moral of scepticism and form of life according to Cavell's Wittgenstein«معرفتشناسی» و «اخلاق شک گرایی» در نسبت با «صورت زندگی» از منظر ویتگنشتاینِ کاول711033693710.30470/phm.2019.113185.1671FAمژگان خلیلیدانشگاه علامه طباطباییعلی اکبر احمدی افرمجانیفلسفه، علوم انسانی، علامه طباطبائی، تهران، ایرانJournal Article20190820According to Cavell, on one hand relation between moral values and the reality based on the grammatical criteria of Wittgenstein is not rational; on the other hand, disability of moral criteria is not logical .From this point of view, the claim of having access to the pure reality is meaningless, because there is not a logical possibility of such success that one can or cannot do it. In other words, we don't have the natural possibility for having a logical and rational way to solve moral problems. Therefore moral issues are not rational.From the view of Cavell’s Wittgenstein, meaning is appearing during using language game inside its form of life. So, in the process of responding to an ethical request, Wittgenstein's human, responds to the reality in certain situations, depending on the conditions, with the intention and moral judgment, Thus from his view point, before using words in moral language games, we do not have meaning.از منظر ِکاول نسبت میان «ارزش های اخلاقی» و «امرواقع»، از رهگذر معیارهای گرامریِ ویتگنشتاین، از یک طرف، عقلانیت پذیر نیستند و از طرف دیگر، این «ناتوانیِ» حل و فصل مسائل مربوط به وجود معیارهای گرامری اخلاقی، به هیچوجه معقول نیست، ادعای دسترسی به عینیتِ صرف در مباحث اخلاقی هم از همین منظر، بیمعناست و مفهوم نیست، چون امکانِ منطقی چنین موفقیتی فراهم نیست که بگوییم انسان از انجام آن ناتوان است یا تواناست. به عبارتی این امکان طبیعی که به روشی عقلانی نظیر علم و منطق به مسائل مربوط به قضاوتهای اخلاقی، بپردازیم، وجود ندارد و از همین رهگذر مسائل اخلاق، عقلانیت پذیر نیستند. از منظر ویتگنشتاین کاول، «معنا» از درون «صورت خاص زندگی» و حینِ کاربرد «بازی زبانی» مربوط به آن درعمل، پدیدار میشود، یعنی در مسیروفرآیند پاسخگویی به یک درخواستِ اخلاقی، انسان موردِ نظر ویتگنشتاین، در موقعیتهای مشخص، بسته به شرایط، با منظور و قضاوت ارزشی، به آن واقعیت واکنش اخلاقی نشان میدهد، بنابراین از نظر او، ما قبل از کاربردِ معنادارِ مفاهیم اخلاقیِ زبانی در عمل و حین یک کاربرد خاص، معنا نداریم.https://phm.znu.ac.ir/article_36937_244f018936563d0f9a71a55820a1809a.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Khafri Innovation in God's Speakingنوآوری نگرش علامه خفری پیرامون کلام الهی1051253630810.30470/phm.2019.100285.1543FAمحمد عباس زاده جهرمیگروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشکده ادبیات، دانشگاه جهرم، جهرم، ایرانمعصومه امیریحوزه علمیه خواهران، مدرسه حضرت نرجسJournal Article20181225کلام الهی یکی از مسائل مهم و جنجالبرانگیز در دانش کلام و آغازگر شکلگیری این دانش بوده است. پیرامون این موضوع در بین مسلمانان دو دیدگاه کلی مطرح شده است: متکلمین امامیه و معتزله غالبا کلام الهی را لفظی، حادث و مخلوق میدانند. اشاعره آن را نفسی، قدیم و عین ذات او میداند.<br />در نوشتار حاضر ضمن مروری مختصر بر دو نگرش فوق، به نگاه علامه خفری پرداخته شده است. وی کلام را مشترک لفظی و برای آن دو معنا را ارائه میکند. کلام الهی طبق یک معنا قدیم و بر اساس معنای دیگر حادث است. کلام به معنای «تکلم» قدیم و به معنای «ما به التکلم» حادث و لفظی است.<br />به سه بیان میتوان تکلّم حقیقی الهی را قدیم دانست: با استفاده از رابطه علم و کلام الهی، تکلّم حقیقی بر علم اجمالی ذاتی، منطبق و قدیم خواهد شد. مطابق توجیه دوم، تکلّم نوعی انتقال آگاهی و بالعکس علم هم نوعی تکلّم است، لذا این نظریه از اتّحاد علم و کلام و یکسانی اوصاف آنها دفاع میکند. توجیه سوم تکلم حقیقی را قدرت القای ذات واجب تفسیر میکند و با استفاده از این ارتباط و نظر به قدمت قدرت، تکلم را نیز قدیم میداند.کلام الهی یکی از مسائل مهم و جنجالبرانگیز در دانش کلام و آغازگر شکلگیری این دانش بوده است. پیرامون این موضوع در بین مسلمانان دو دیدگاه کلی مطرح شده است: متکلمین امامیه و معتزله غالبا کلام الهی را لفظی، حادث و مخلوق میدانند. اشاعره آن را نفسی، قدیم و عین ذات او میداند.<br />در نوشتار حاضر ضمن مروری مختصر بر دو نگرش فوق، به نگاه علامه خفری پرداخته شده است. وی کلام را مشترک لفظی و برای آن دو معنا را ارائه میکند. کلام الهی طبق یک معنا قدیم و بر اساس معنای دیگر حادث است. کلام به معنای «تکلم» قدیم و به معنای «ما به التکلم» حادث و لفظی است.<br />به سه بیان میتوان تکلّم حقیقی الهی را قدیم دانست: با استفاده از رابطه علم و کلام الهی، تکلّم حقیقی بر علم اجمالی ذاتی، منطبق و قدیم خواهد شد. مطابق توجیه دوم، تکلّم نوعی انتقال آگاهی و بالعکس علم هم نوعی تکلّم است، لذا این نظریه از اتّحاد علم و کلام و یکسانی اوصاف آنها دفاع میکند. توجیه سوم تکلم حقیقی را قدرت القای ذات واجب تفسیر میکند و با استفاده از این ارتباط و نظر به قدمت قدرت، تکلم را نیز قدیم میداند.https://phm.znu.ac.ir/article_36308_ff1ccccbcfa2a11fa423e7ce26f9621c.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Suhrawardi’s release from the correspondence and identity challengeرهشِ سهروردی از چالشِ مطابقت و اینهمانی1271463693010.30470/phm.2019.103988.1567FAمحسن اکبریگروه فلسفه، دانشگاه شهید بهشتی، مربی حق التدریس؛ گروه حقوق، دانشگاه آزاد اسلامی، استادیار حق التدریس.محمد حسین حشمت پورگروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشکده الهیات، دانشگاه قم، استادیارJournal Article20190214In his Illuminationist Hikmatic System, Suhrawardi started from himself and his intuitive self-conscousness and then he reached at the God. On the one hand, he found the identity of himself and his light causes as “presence by oneself”, and on the other hand, he explained the agency (origin-ness) and the other-consciousness of substantial lights by illuminationist relation. According to those parts of the philosopher’s constructive works which are devoted to the explanation of the identity and determination of the status of illumination and intuition in the spheres of existence and cognition, one can conclude that “existence” and “presence” are identical in Suhrawardi’s philosophy and the necessary generality of this function can be proven based on the self-consciousness and other-consciousness of the Light of Lights. By this approach, any possible gap between ontology and epistemology are systematically overcome. In fact, by tracing the knowledge by correspondence (mediated) back to the knowledge by presence (immediate), by founding the human cognition upon the intuitive necessity and certainty, Suhrawardi left behind the challenge of unrecognizability of correspondence between known-by-itself (the subjective) and known-by-something-else (the objective), and explained the recognition of personal identity.سهروردی در نظام حکمت اشراق، از خود و خودآگاهیِ شهودیاش ره میسپرد و به خدا میرسد. او از یکسو، هویتِ خود و مبادی نوریاش را «حضورِ نزد خود» مییابد و از دیگر سو، فاعلیت (مبدئیت) و دیگرآگاهیِ انوار جوهری را با اضافه اشراقی تبیین میکند. از عباراتی که در هر یک از آثار تعلیمی او به تبیینِ چیستی و تعیینِ جایگاه اشراق و شهود در دو سپهر هستی و شناخت اختصاص یافتهاند، میتوان اینهمانیِ «هستی» و «حضور» را نتیجه گرفت و کلیتِ ضروری این معادله را در خودآگاهی و دیگرآگاهیِ نورالانوار به اثبات رساند؛ رهیافتی که به نحو نظاممند، هر گسستِ ممکن بین هستیشناسی و شناختشناسی را مرتفع میکند. در واقع، سهروردی با بازبُردِ علم حصولی (باواسطه) به علم حضوری (بیواسطه) و با پیافکندنِ شناخت انسانی بر ضرورت و یقینِ شهودی، چالش احرازناپذیریِ مطابقت بین معلومِ بالذات (امر ذهنی) و معلوم بالعرض (امر عینی) را پشت سر مینهد و نحوه احرازِ اینهمانیِ شخصی را تبیین میکند.https://phm.znu.ac.ir/article_36930_a367cdf9b8d263782d5fb8c8212482ce.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Global Information Ethics: Analysis and Critique of Charles Ess Viewاخلاق اطلاعات جهانی: نقد و بررسی دیدگاه چارلز اس1471873631010.30470/phm.2019.97644.1518FAمحمدامین برادران نیکوپژوهشگر پسا دکتری دانشگاه حکیم سبزواریآرش موسویمرکز تحقیقات سیاست علمی کشورکیوان الستیگروه اخلاق، مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور، تهران، ایران0000-0001-9915-7283Journal Article20181114Information technology makes possible the relationship between people around the world. Hence, the information ethics theorists, such as Charles Ess, are trying to propose a global ethical theory. Ess believes that this global theory in the field of meta-ethics requires some kind of pluralism, in the name of interpretive pluralism, and in the normative field of care ethics, virtue ethics and confucian ethics. This paper, by using library research method and conceptual analysis, while introducing the view of Charles Ess, illustrates some of the most important theoretical gaps in his project. His interpretive pluralism does not solve the problem of relativism in relation to ethical judgment about “the other”. Also, his defense of interpretive pluralism based on two incorrect assumptions. First, he has supposed that cultural differences necessarily entail ethical differences; secondly, he argues that pluralism is an accepted theory in all ethical approaches of the world. In the normative field, the defense of the ethics of care, virtue and Confucius, in contrast to consequentialism and deontologism, is not justified. The critiques do not falsify the whole project, proposing a global information ethics; these clarify the future paths of research to strengthen it.فناوری اطلاعات روابط میان انسانها در سراسر دنیا را ممکن ساخته است. ازاینرو، نظریهپردازان اخلاقِ اطلاعات، مانند چارلز اِس، تلاش میکنند تا یک نظریۀ اخلاقی جهانی ارائه دهند. چارلز اس معتقد است این نظریه جهانی در ساحت فرا اخلاق به نوعی پلورالیسم، به نام پلورالیسم تفسیری، و در ساحت هنجاری به اخلاق مراقبت، فضیلت و کنفسیوس نیاز دارد. مقالۀ حاضر، با روش کتابخانه ای و تحلیل مفهومی، قصد دارد ضمن معرفیِ دیدگاه چارلز اس، برخی از مهمترین شکافهای نظری در پروژۀ او را نشان دهد. پلورالیسم تفسیریِ او مشکلِ نسبیگرایی در رابطه با داوری دربارۀ دیگری را حل نمیکند. همچنین، دلایل اِس در دفاع از پلورالیسم تفسیری مبتنی بر دو فرض نادرست است. اول اینکه او فرض کرده است تفاوتهای فرهنگی لزوماً تفاوتهای اخلاقی را نتیجه میدهد؛ ثانیاً او استدلال میکند پلورالیسم نظریۀ پذیرفتهای در همۀ سنتهای اخلاقی جهان است. در ساحت هنجاری نیز دفاع اس از نظریههای اخلاقِ مراقبت، فضیلت و کنفسیوس، در مقابلِ پیامد گرایی و وظیفه گرایی، موجه نیست. چالش های مذکور کل پروژۀ اس را کنار نمی گذارد؛ بلکه مسیرهای آتی پژوهش را، جهت تقویت آن، روشن مینماید.https://phm.znu.ac.ir/article_36310_0b6a7e7b443f7cb7b00b770c7c230cbc.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822The Place of Illeity: How God is Described by Emmanuel Levinasجایگاه «اوبودگی»: چگونگی مطرح شدن خدا نزد امانوئل لویناس1792053693510.30470/phm.2019.110251.1634FAمحمدمهدی عبدالعلی نژاددانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی دانشگاه قمسید احمد فاضلیاستادیار گروه فلسفه اخلاق دانشگاه قمJournal Article2019062510- Levinas, E., 1993, God, Death, and Time, Trans. Bettina Bergo, Stanford University Press<br /> 11- Levinas, E., 1998, Of God Who Comes to Mind, trans: Bettina Bergo, Stanford University Press, California (A)<br /> 12- Levinas, E., 2003, On Scape, Trans. by Bettina Bergo, Stanford University Press, Stanford, California <br /> 13- Levinas. E, 1991, Otherwise than Being or Beyond Essence, trans. by Alphonso Lingis, Dordrecht: Kluwer Academic Publishers<br /> 14- Levinas, E., 1969, Totality and Infinity, trans. Alphonso Lingis, Duquesne University Press<br /> 15- Llwelyn, John, 1995, Emmanuel Levinas: The Genealogy of Ethics, (London and New York: Routledge)<br /> 16- Newman, Michael, 2000, “Sensibility, Trauma, and theTrace: Levinas from Phenomenology to the Immemorial” in The Face of the Other & the Trace of God, edited by Jeffrey Bloechl, Fordham University Press<br /> 17- Putnam, Hilary, 2004, “Levinas and Judaism”, The Cambridge Companion to Levinas, Cambridge university press<br /> 18- Urbano, Ryan, 2012, “Approaching The Divine: Levinas on God, Religion, Idolatry, and Atheism”, in Logos, volume 15, number1<br /> 19- Visker, Rudi, 2000, “The Price of Being Dispossessed: Levinas's God and Freud's Trauma”, in The Face of the Other & the Trace of God, edited by Jeffrey Bloechl, Fordham University Press<br /> 20- Westphal, Merold, 2000, “Commanded Love and Divine Transcendence in Levinas and kierkekaard”, in The Face of the Other & the Trace of God, edited by Jeffrey Bloechl, Fordham University Pressلویناس از تصور «نامتناهی» یا خدا نزد دکارت به مثابهی امری که ناشی از اندیشهی «من اندیشنده» نیست، بسیار بهره برده است، ولی آن را در راستای نظام اخلاقی خود باز تقریر میکند. اینکه باز تقریر لویناس از برهان دکارت تا چه حد میتواند برهانی اخلاقی در جهت اثبات وجود خدا باشد، و همچنین اینکه اساساً خدا چه جایگاهی در فلسفهی وی میتواند داشته باشد، مسائلی هستند که در این مقاله به آنها پرداخته شده است. از سویی دیدگاه لویناس دربارهی خدا قابل انفکاک از فلسفهی او نیست. وی فلسفهی خود را با نقد تاریخ فلسفهی غربی مبنی بر نادیده گرفتن گرفتن غیریت دیگری شروع میکند. سپس بامعنای خاصی که بر مفهوم سوبژکتیویته بار میکند، میکوشد مسیری اخلاقی به سوی «دیگری» بگشاید؛ مسیری که در آن غیریت «دیگری» به رسمیت شناخته شده باشد. این گونه به نظر میرسد در این مسیر تنگناهایی وجود دارد که لویناس سعی کرده است با طرز تلقی ویژهی خود از خدا و جعل واژهی «اوبودگی» برآنها فائق آید. این مقاله تلاشی است برای پرتوافکنی بر چگونگی سیر لویناس در جهت رسیدن به مفهوم خدا یا «اوبودگی»؛ و اینکه تا چه حد میتوان این سیر را برهانی اخلاقی بر وجود خدا تلقی کرد.https://phm.znu.ac.ir/article_36935_e54616e36eba991a5d61b221d88a1740.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Reflection on the Contemporary Exponents of Transcendent Wisdom in the Relationship of Nature with Beingتأملی در اختلاف شارحان معاصر حکمت متعالیه در نوع رابطه ماهیت با وجود2072334467610.30470/phm.2019.115709.1701FAروح اله آدینهعضو هیئت علمی گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)رقیه موسویدانشجوی دکتری فلسفه اسلامی دانشکاه شهید مدنی تبریزJournal Article20191013Existence is the basis of Mulla Sadra's philosophy and his particular philosophical views. In the meantime, the question of the authenticity of existence is of great importance and is the basis of important debates in transcendent wisdom. Sadra has interpreted existence and essence in different interpretations, and each of the contemporary exponents of transcendent wisdom, on the basis of his own particular accepted principles, such as, acceptance of Sadra's personal unity of existence or form, and Sadra's various interpretations of existence and essence, somehow relate the essence to being. Mulla Sadra's commentary and commentary carry that interpretati. The present study is a descriptive-analytic one which seeks to determine the correct interpretation of the type of relationship of nature to existence. Therefore, in this paper, the interpretations of contemporary scholars on the question of the nature of the relation of nature to existence, are described and criticized. The author needs to distinguish between the ontological argument (the world of proof) and the epistemological one (the world of proof) in order to interpret the relation of nature to existenceIn this case, the apparent contradictions in Mulla Sadra's word will be resolved. Thus Amoli's Javidian theory that nature is the limit of existence, although true, seems to be true, but not true, since it only specifies the type of relation of nature to existence in the world of proof.وجود، مبنای فلسفهی ملاصدرا و آراء خاص فلسفی اوست. در این میان، مسألهی اصالت وجود، از اهمیت فراوانی برخوردار بوده و پایهی مباحث مهمی در حکمت متعالیه است. صدرا از وجود و ماهیت با تعابیر مختلف یاد نموده است و هر یک از شارحان معاصر حکمت متعالیه، براساس مبانی خاصِ مقبول خود مانند، پذیرش وحدت شخصی وجود یا تشکیک و تعابیر گوناگون صدرا در باب وجود و ماهیت، به نحوی رابطه ماهیت با وجود را تفسیر و نظر ملاصدرا را حمل بر آن تفسیر نمودهاند. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی در پی آن است که تفسیر صحیح را در نوع رابطه ماهیت با وجود تعیین نماید. لذا در این مقاله، تفاسیر اندیشمندان معاصر در مسأله نوع رابطه ماهیت با وجود، شرح و مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است. به نظر نگارنده لازم است برای تفسیر نوع رابطهی ماهیت با وجود، بحث هستی شناسانه (عالم ثبوت) از بحث معرفت شناسانه (عالم اثبات) تمییز داده شود. در این صورت تناقضات ظاهری در کلام ملاصدرا برطرف میشود. بنابراین به نظر میرسد نظریه جوادی آملی مبنی بر اینکه ماهیت، حد وجود متعین است، گرچه صحیح است، ولی أدق نیست، زیرا فقط نوع رابطه ماهیت با وجود در عالم اثبات را مشخص میکند.https://phm.znu.ac.ir/article_44676_7550f5061b2bb5fd791eeacd34a1a59d.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Conceptual metaphor and its role in ethicsاستعاره مفهومی و تحلیلی نو از نقش آن در اخلاق2352553693610.30470/phm.2019.110434.1637FAمسعود صادقیدانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه0000-0001-9733-3300Journal Article20190629The main concern in this article is the study of the role of conceptual metaphors in the field of ethics. After defining and conceptual metaphor, with emphasis on the views of Lakoff, Johnson and Movement, generality, inherent conceptuality, and system structure as the three main components of this kind of metaphor introduced, and its structural, ontological and guiding types were discussed. It was also stated that morality is a metaphorical nature and can not be conceived without conceptual metaphors. The introduction of metaphor to morality is shaped in two main forms: metaphorical conceptualization of metaphorical concepts and conceptualization of a particular moral situation. On the basis of these two points, the probability of falling metaphorical ethics in the context of relativity and critique and analyzing it continued to work. The main findings and innovations of this paper are in the design of three criteria for measuring the efficiency of metaphors in the field of ethics. The type and extent of the effect of metaphor on ethical reality, the type and extent of the effect of metaphor on moral motivation and the type and extent of the effect of metaphor on the objectification or tangibility of moral concepts are criteria that can both prevent relativity in metaphoric ethics and facilitate their grading of value.دغدغه و دستمایه اصلی در این مقاله بررسی نقش استعارههای مفهومی در ساحت اخلاق است. پس از تعریف و تحلیل استعاره مفهومی با تاکید بر آراء لیکاف، جانسن و کوچِش، عمومیت، مفهومی بودن ذاتی و ساختار سیستمی به عنوان سه مولفه اصلی این سنخ از استعاره معرفی و انواع ساختاری، وجودشناختی و جهتمند آن به بحث گذاشته شد. همچنین بیان شد که اخلاق، سرشتی استعاری دارد و بدون استعارههای مفهومی قابل تصور نیست. ورود استعاره به اخلاق در دو قالب اصلی شکل میگیرد: ترسیم استعاری مفاهیم اخلاقی و مفهومسازی استعاری از یک موقعیت خاص اخلاقی. بر مبنای همین دو نکته، احتمال درافتادن اخلاق استعاری در ورطه نسبیت و نقد و تحلیل آن دستمایه ادامه کار قرار گرفت. یافته اصلی و نوآوری این نوشتار در طرحریزی ملاکهای سهگانه برای سنجش کارآمدی استعارهها در ساحت اخلاق است. نوع و میزان تاثیر استعاره بر واقعنمایی اخلاقی، نوع و میزان تاثیر استعاره بر انگیزش اخلاقی و نوع و میزان تاثیر استعاره بر عینیسازی یا ملموس نمودن مفاهیم اخلاقی، معیارهایی هستند که میتوانند هم مانع نسبیت در اخلاق استعاری شوند و هم درجهبندی ارزشی آنها را تسهیل نمایند.https://phm.znu.ac.ir/article_36936_8f7ab97601c402969617fb634a1ae93e.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Moore’s Open Question and Moral Normativity: A Reply to Paul Bloomfieldپرسش باز مور و هنجارمندی اخلاقی؛ نقد پل بلومفیلد2572883630710.30470/phm.2019.86070.1404FAرضا مثمراستادیار فلسفه، گروه فلسفه ذهن، پژوهشکده علوم شناختی، تهران، ایرانسید علی کلانتریاستادیار دانشگاه اصفهان گروه فلسفهJournal Article20180513In his so-called Open Question Argument, Moore (1903) argues that the concept of "good" cannot be defined on the basis of natural concepts as well as non-natural ones. Following Darwall, Gibbard and Railton (1992), Paul Bloomfield has explained the non-reducibility of the concept of good based on its normativity. Moreover, he claims that the normativity is commensurable and similar to the so called normativity of meaning. According to Wittgenstein's rule following argument, meaning is normative, namely, expressions' meaning have action-guiding role; in other words, meaning normatively constrains an expression's use in language. Our aim in this paper is to consider Bloomfield's claim and compare normativity in ethics with the normativity of meaning. In order to do so, we will elucidate the open question argument and the normativity of meaning. We will then reconstruct Bloomfield's argument, and finally argue that, contra Bloomfield, the normativity in ethics and the normativity of meaning are not similar.مور (1903) در استدلال پرسش باز ادعا میکند که مفهوم «خوب» را نمیتوان بر اساس مفاهیم دیگر اعم از مفاهیم طبیعی و غیر طبیعی تعریف کرد. پل بلومفیلد (2006) به تبعیت از داروال-گیبارد-ریلتن (1992) تقلیل ناپذیری مفهوم خوب را مبتنی بر هنجارمند بودن این مفهوم تبیین نموده است. بر اساس این ایده، مفهومِ «خوبی»- بر خلاف مفاهیم دیگری که معمولاً در تعریف خوبی بیان میگردد، مثل مفهومِ «لذت بخش بودن»، ویژگیِ راهبر کنش بودن را داراست. افزون بر این بلومفیلد هنجارمندی مفهوم خوب را قابل قیاس و شبیه به هنجارمندی معناشناختی میداند. مطابق استدلال پیروی از قاعدة ویتگنشتاین معنا هنجارمند است به این اعتبار که معانی الفاظ واجد خصیصۀ راهبری کنش هستند و به بیان دیگر معانی واژگان کاربست آنها را در زبان به نحوی هنجاری مقیّد میکند. هدف اصلیِ ما در این مقاله بررسی ادعای بلومفیلد و مقایسه هنجارمندی در حوزۀ اخلاق با هنجارمندی معناشناختی است. بدین منظور ابتدا به ایضاح استدلال پرسش باز مور و سپس به توضیح هنجارمندی معناشناختی خواهیم پرداخت. پس از آن برهان بلومفیلد را بازتقریر خواهیم کرد و در پایان استدلال خواهیم کرد که بر خلاف نظر او هنجارمندی در حوزۀ اخلاق با هنجارمندی معناشناختی شباهت ندارد.https://phm.znu.ac.ir/article_36307_a2bba6986caff89a218f1d4159f26b57.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822The Emergent Dualism and the Bodily Hoduth of the Soul, A Comparative Studyبررسی تطبیقی نظریه دوگانهانگاری نوخاسته(هسکر) و حدوث جسمانی نفس(صدرالمتالهین) در نحوه تعلق یا تکون نفس2893133631210.30470/phm.2019.103474.1563FAفهیمه شریعتیدانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهدیاسر خوشنویسپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیJournal Article20190206Abstract<br />Emergent dualism is a recent view about the nature of the soul introduced by William Hasker in 1999. He moves away from the main stream reductionist and physicalist theories about mental properties and mind and advances a view which has affinities with MullaSadra's bodily Hoduth of the Soul. In this paper, we examine these tow theories comparatively.<br />A working theory about the nature of the soul have to provide us with plausible answers to two main problems: the problem of pairing and the problem of the survival of the soul after the bodily death. Emergent dualism endorses the emergence of a novel substance from a physiological base which has irreducible mental properties and is a distinct endurable entity. While this theory has similarities with Sadraean view, there are differences in the way of articulating the arguments as well as background metaphysical theories. These differences are particularly important in addressing the problem of the survival of the soul after the bodily death.دوگانهانگاری نوخاسته از جمله دیدگاههای معاصر در فلسفه ذهن است که طی عطف توجه دوباره به مبحث نوخاستگی در دهههای اخیر مطرح شده است. ویلیام هسکر، مبدع این نظریه درخصوص رابطه نفس و بدن، تا حدود زیادی از سایر دیدگاههای موجود در فلسفه ذهن معاصر که عموماً به تحویل امور ذهنی به امور فیزیکی و نهایتاً فیزیکالیسم منجر میشود، فاصله میگیرد و به نظریه حدوث جسمانی نفس در حکمت متعالیه نزدیک میگردد. <br />یک نظریه کارآمد درباره نفس باید به دو مسئله پاسخ دهد: مسئله جفت شدن یا تعلق و مسئله تداوم نفس پس از مرگ بدن. دوگانگی نوخاسته به برآمدن امری نوخاسته از امری پایه با ویژگیهای ذهنی و غیر قابل تحلیل به امر مادی معتقد است که هویت مستقل واقعی دارد. اگرچه در نحوه تعلق یا تکون نفس قرابتهایی میان نظر هسکر و صدرالمتالهین وجود دارد، اما نحوه بیان و بسترسازی در حکمت متعالیه با دوگانگی نوخاسته متفاوت است به طوری که موضع آن دو را در مسئله بقای نفس با یکدیگر متفاوت میسازد.https://phm.znu.ac.ir/article_36312_1d9530f90f53539e01dc6e0e77c74fc1.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Matching the question of self-knowledge from prespective of Kierkegaard and sheikh eshraghتطبیق «خودشناسی» ازمنظر کییرکگارد و شیخ اشراق3153364467710.30470/phm.2019.95870.1501FAسیمین اسفندیاریفلسفه . ادبیات و علوم انسانی . رازی .کرمانشاه . ایرانآزاده الیاسیکرمانشاهJournal Article20181017The present article to examine the topic of self-knowledge of the mystical and philosophical dimension from the point of view of the two eastern and western mystic philosophers sheikh shahabudinsuhrawardi and sorenkierkegaard with comparative look. Kierkegaard consistently belives in his philosophy to handle the general affairs and the nature of things has causel the human to not know and ignor his ownself.sheikheshragh also in numerous works especially in his encoded stories have always been the factores of human neglect of its essence including human downfall attachment to its belongins and his entangled in prison body. <br /> What Kierkegaard as existential movement to achieve self-knowledge express at different stages. He most approached suhrawardis mystical teachings because he introduces heart to God and endeavours with faith and seriousness for evolution in the inner that are the most important tools of self- knowledge. Of course in this regard there is fundamental difference with suhrawardi because in his thinking he has no belief in using rational propositions and analyzes in relation to the question of self- knowledge. However suhrawardiapplay the only correct way to your own truth to both the rational and the mystical method which complement each other.چکیده<br /> در مقاله حاضر به بررسی موضوع خودشناسی از بعد عرفانی و فلسفی از دیدگاه شیخ شهابالدین سهروردی و سورن کییرکگارد با نگاهی مقایسهای پرداخته میشود .کییرکگارد معتقد است پرداختن به امور کلی و ماهیت اشیاء موجب شده که انسان از خویشتن را خویش غافل شود. شیخ اشراق نیز در آثار متعدد به خصوص در داستانهای رمزیاش همواره به عوامل غفلت انسان از ذات خویش پرداخته است.آنچه کییرکگارد به عنوان سیر اگزیستانس برای دست یافتن به «خودشناسی» در مراحل مختلف بیان میکند، او را بیش از همه به تعالیم عرفانی سهروردی نزدیک میکند؛ زیرا او دل سپردن به خداوند و کوشش توأم با ایمان و جدیت برای تحول در باطن را از مهمترین ابزارهای خودشناسی معرفی میکند . البته در این خصوص تفاوت هایی با سهروردی دارد؛ زیرا در تفکر وی هیچ اعتقادی به استفاده از گزارهها و تحلیلهای عقلی البته از نوع عقل گرایی روشنگری ، در ارتباط با مسئله «خودشناسی» وجود ندارد؛ این درحالی است که سهروردی شیوۀ درست سیر به سوی حقیقت خود را استفاده از هر دو روش عقلی و عرفانی میداند که مکمل یکدیگرند.ضمن اینکه کی یرکگارد ایمان را فوق عقل می داند که البته این به معنای ایمان در مقابل و علیه عقل نیست .https://phm.znu.ac.ir/article_44677_0d8c05cf544c7148d00c49f398f2f083.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822مسئله شر از دیدگاه ملاصدرا و نورمن گیسلرمسئله شر از دیدگاه ملاصدرا و نورمن گیسلر3373643693110.30470/phm.2019.105967.1591FAمهدی شجریانپژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامیJournal Article20190408این مقاله به دنبال تبیین «مسالهشر» و پاسخهای ارائهشده به آن در دیدگاه ملاصدرای شیرازی و نورمن گیسلر است. بهرغم تمایزی که نامبردگان در غایت تبیین مسالهشر دارند بهگونهای که ملاصدرا درصدد پاسخ به «شبهه ثنویت» و گیسلر در مقام حل «مسالهمنطقیشر» است اما این تحقیق با روش تحلیلی ـ انتقادی از خلال کتب آنها سه محور مشترک را اصطیاد کرده، دیدگاههای آنها را در این سه مقایسه تطبیقی نموده است. محور ابتدائی مسئله «چیستیشر» است در این مسئله هر دو باوجود برخی تمایزات جزئی، دیدگاهی قریب به هم دارند و در اینمیان نکات قابلتأملی نیز وجود دارد؛ دومین محور مربوط به مسئله «شر ادراکی» است که هر دو تصریحاً یا تلویحاً توجه ویژهای به آن داشته، با پیشفرض قابلنقض «ملازمه میان شر ادراکی و فعل غیر حکیمانه» بحث از آن را پیش بردهاند و حوزه سوم «پاسخهای انی و لمی» است که به مسالهشر دادهاند؛ پاسخهای انی هردو هرچند فیالجمله گوشهای از حکمت برخی شرور را تبیین میکنند اما از حل شبهه با نظر به انواع و افراد متکثر شر توفیق چندانی ندارند؛ درمقابل پاسخهای لمی پاسخهای تامی هستند که با توجه به برخی نکات مکمل میتوانند بهصورت تفصیلی شبهه شرور را مرتفع سازند.این مقاله به دنبال تبیین «مسالهشر» و پاسخهای ارائهشده به آن در دیدگاه ملاصدرای شیرازی و نورمن گیسلر است. بهرغم تمایزی که نامبردگان در غایت تبیین مسالهشر دارند بهگونهای که ملاصدرا درصدد پاسخ به «شبهه ثنویت» و گیسلر در مقام حل «مسالهمنطقیشر» است اما این تحقیق با روش تحلیلی ـ انتقادی از خلال کتب آنها سه محور مشترک را اصطیاد کرده، دیدگاههای آنها را در این سه مقایسه تطبیقی نموده است. محور ابتدائی مسئله «چیستیشر» است در این مسئله هر دو باوجود برخی تمایزات جزئی، دیدگاهی قریب به هم دارند و در اینمیان نکات قابلتأملی نیز وجود دارد؛ دومین محور مربوط به مسئله «شر ادراکی» است که هر دو تصریحاً یا تلویحاً توجه ویژهای به آن داشته، با پیشفرض قابلنقض «ملازمه میان شر ادراکی و فعل غیر حکیمانه» بحث از آن را پیش بردهاند و حوزه سوم «پاسخهای انی و لمی» است که به مسالهشر دادهاند؛ پاسخهای انی هردو هرچند فیالجمله گوشهای از حکمت برخی شرور را تبیین میکنند اما از حل شبهه با نظر به انواع و افراد متکثر شر توفیق چندانی ندارند؛ درمقابل پاسخهای لمی پاسخهای تامی هستند که با توجه به برخی نکات مکمل میتوانند بهصورت تفصیلی شبهه شرور را مرتفع سازند.https://phm.znu.ac.ir/article_36931_79b21dee20780ae215d17413cd9e4d43.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Eximination of Avicenna and atomist theologians’ disagreement on the applicability of mathematical idealizations in natural philosophyبررسی اختلافنظر ابنسینا و متکلمان اتمیست دربارهی روایی کاربرد ایدهآلسازیهای ریاضیاتی در طبیعیات3653943693210.30470/phm.2019.106729.1598FAسید علی حسینیفلسفه و کلام اسلامی، الهیات، فردوسی، مشهد، ایرانJournal Article20190426In this article we examined the conflicts of Avicenna as an Aristotlian philosopher and two groups of Islamic theologians on the applicability of mathematical idealizations in natural philosophy. for our aim, we considered two ideal thought experiments suggested by theologians in which the geometrical idealization was emphsised. by considering the reactions to theses cases, we found that there are two different views on applicability of this method: in the theologians' side, their metaphysical assumption, atomism, led them to a limitless method which could make their theory satisfactory and one of the ways among this boundless domain is mathematical idealization. in the other side, Avicenna and the other prepatetic philosophers didn't require this method for proving their metaphysical assumption and also believed in some bounded method in natural philosophy, in which hypothetical possibilities weren’t allowed. according to this limited method, mathematical idealization counted as an abstract hypothesis and may noy be used in concrete natural inquiriesدر این مقاله برای نشاندادن تقابلنظر ابنسینا و دو گروه از متکلمان مسلمان دربارهی اعتبار کاربرد آزمایش فکری ایدهآل ریاضیاتی در پژوهشهای طبیعی، دو نمونهی سنگ آسیا و کره و سطح صاف را مدنظر قرار دادهایم و باتوجهبه دیدگاه مثبت متکلمان و مخالفت ابنسینا با این روش، دریافتهایم که این اثبات یا انکار، از باورهای پسزمینهای نشئت میگیرد که هر گروه به آن ملتزم شده است؛ همچون اختلافنظر در اموری نظیر ماهیت جسم طبیعی و تعلیمی و بالقوهبودن یا نبودن اجزای یک جسم. آنچه متکلمان را به بهرهگیری از ایدهآلهای ریاضیاتی کشانده، قابلیت این روش برای اثبات دیدگاه ذرهگرایانهی آنهاست تا جایی که ذرهگرایی با این روش اثبات هماهنگی دارد و این روش اثبات، ذرهگرایی را به کرسی مینشاند. فیلسوف مشائی نیز به دلیل همین ارتباط دوسویهای که میان پسزمینههای متافیزیکی دیدگاه متکلم و روش اثبات آن برقرار است، در صورتی که پیشفرضهای یادشده درخصوص جسم و یکیشدن بالقوه (اجزاء) و بالفعل (جسم یکپارچه) را نفی کند، روش آنها را بیخاصیت میکند و اگر رأساً روش را رد کند و تحقق تعلیمیات وهمی و ایدهآلهای ریاضیاتی در طبیعیات عینی را نادرست بینگارد، پسزمینهی متافیزیکی آنها را با ایرادهایی جدی روبهرو میکند. نهایتاً به این تحلیل رسیدهایم که تکروشبودن ابنسینا صحیح نیست و گسترش روش متکلمان مفید بود، اگر آگاهانه، با نگاهی کاربردی و فارغ از پسزمینههای غیرطبیعیاتی بهکار میرفت.https://phm.znu.ac.ir/article_36932_8aae3bbc1a75483b2a9024f1ab7ea1bc.pdfدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-5253102420200822Nietzsche and Saeb: Two irrationalist thinkersنیچه و صائب: دو متفکر خردستیز3954224467810.30470/phm.2020.101704.1550FAمحمد خاکپورهیئت علمی دانشگاه تبریزJournal Article20190113In this article, we try to investigate and compare the thought of the two intellectuals of two completely different cultures, an Iranian thinker and poet Saeb Tabrizi, a German thinker and philosopher Nietzsche. Nietzsche, with the predominance of the elements of Dionysius against the elements of Apollonius, opposed the intellect, and Saeb was also influenced by the style of Hindi and with such things as the expensive psychic reason; incompleteness; arrogance; weakness and disability; capturing; enchantment; controversy; Tragic in his poems. Nietzsche and Saeb were both heavily influenced by the tradition of Hindu Buddhism, and in this tradition the intellect was incapable of understanding the nature of reality and human life. To illustrate the similarity of these two thinkers, we divide the article into two parts. In the first part, we discuss Nietzsche's irrationalism, and in the second part we deal with irrationalism of Saeb, and in the section of the result we have evaluated this issue in the form of a diagram to these two thinkers. In this article we have tried to use the main sources of these two thinkers..در این مقاله سعی داریم اندیشه خرد ستیز دو متفکر از دو فرهنگ کاملاً متفاوت یعنی یک متفکر و شاعر ایرانی یعنی صائب تبریزی و یک متفکر و فیلسوف آلمانی یعنی نیچه را از منظر اندیشه خردستیزانهشان و و تجمیدشان از شور و سرمستی مورد بررسی و تطبیق قرار دهیم. نیچه با تقدم بخشیدن به عناصر دیونوسیوسی در مقابل عناصر آپولونی به مخالفت با عقل برخاسته و صائب نیز تحتتأثیر سبک هندی و بامضامینی نظیر گران جانی عقل؛ ناقص بودن؛ مغرور بودن؛ ضعف و ناتوانی؛ گرفتار و مقیّد ساختن؛ افسونگری؛ کشمکش آفرینی؛ غم انگیزی در اشعار خود به پیکار رفته است. نیچه و صائب هر دو شدیداً تحت تأثیر سنت بودیسم هندی و سبک هندی در شعر بودهاند و در این سنت عقل ناتوان از فهم ماهیت واقعیت و زندگی آدمی معرفی شده است. برای نشان دادن شباهت فکری این دو متفکر مقاله را به دو قسمت تقسیم کردهایم. در قسمت اول به خردستیزی نیچه و در قسمت دوم به خرد ستیزی صائب پرداختهایم و در بخش نتیجه به ارزیابی این موضوع در قالب نمودار نزد این دو متفکر پرداختهایم. در این نوشته سعی کردهایم در وهله نخست از منابع اصلی این دو متفکر استفاده نماییم و سپس از مفسران اندیشه این دو متفکر بهره بجوییم.https://phm.znu.ac.ir/article_44678_60518820b4579e34c36b121016b522d3.pdf