دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220Re-explanation of Heideggerian event of appropriation according to the meaning of thinkingبازتفسیر مفهوم رخدادِ از آنِ خودکننده نزد هایدگر با تکیه بر مفهوم تفکر13530131FAحسین قسامیمدرس/ دانشگاه پیام نور استان فارسمحمد اصغریدانشیار گروه فلسفه/دانشگاه تبریز0000-0003-3874-4702Journal Article20170409This article is going to re-interpret the concept of event of appropriation in the philosophy of Heidegger. We recognized the books Towards a Definition of Philosophy (1919), Contributions to Philosophy (From En-owning) (1936-1938) and Of Time and Being (1962) to achieve this purpose. <br /> Heidegger interprets the meaning of event as a thing that is belongs to me immediately in Towards a Definition of Philosophy. He interprets this concept as reciprocity of Dasein and Being in Contributions to Philosophy. And translates it as a field that time and Being present there in Of Time and Being. This evolutionary approach of Heidegger guides us to the meaning of thinking that Heidegger expressed in 1951-52 lessons.<br /> This article express that we can achieve a new interpretation of the concept of Heideggerian event, when we put all interpretation in the field of the meaning of thinking.این پژوهش برآن است تا با واکاوی مفهوم رخدادِ از آن خودکننده در فلسفهی هایدگر، تفسیری تازه از آن ارائه دهد. برای این منظور سه اثر از هایدگر، که نمایندهی سه رویکرد وی به مفهوم رخداد است، مورد توجه خواهد بود. این آثار عبارتند از «به سوی یک تعریف برای فلسفه» (1919)، «ادای سهمی به فلسفه (درباب رخداد از آنِ خودکننده)» (1936-1938) و «درباب زمان و هستی» (1962). <br /> هایدگر در کتاب به سوی یک تعریف برای فلسفه، رخداد را به مثابهی تجربهی زیسته و آنچه به نحو انضمامی متعلق به من است، بازمیشناسد. حال این که در ادای سهمی به فلسفه این رویکرد متوازن میشود و رخداد به عنوان نتیجهی مبادلهی انسان و هستی قلمداد میگردد. و نهایتاً درباب زمان و هستی رخداد را تنها به منزلهی عرصهی حضور متعین زمان و هستی به رسمیت میشناسد. این رویکرد تکاملی هایدگر به مفهوم رخداد، زمانی معنادارتر میشود که در افق فکری مجموعه درسگفتارهای سالهای 1951-1952 که بعدها تحت عنوان «چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟» چاپ شد، نگریسته شود. <br /> به اعتقاد این پژوهش آن گاه که رویکردهای سهگانهی هایدگر به مفهوم رخداد را در زمینهی کتاب چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟ مورد واکاوی قرار دهیم، میتوانیم به تفسیری تازه از مفهوم رخداد به مثابهی آنچه خودِ در راه بودن است و راه تفکر را میگشاید، دست یابیمدانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220Art without Metaphysics: A Post-structuralist Reading of Artهنر بدون متافیزیک: خوانشی پساساختارگرایانه از هنر375830132FAحسن فتح زادههیات علمی دانشگاه زنجانJournal Article20161209Modern art proclaims a new epoch, epoch of suspension and release, the epoch called postmodern in public spheres. Post-structuralism is the thought of this epoch, the epoch in which man realizes his historical nature, and releases from Logos. Nevertheless, this release, contrary to the current conception, does not confront the life with pure relativism and meaninglessness. We want to see what would happen to the art in post-structuralism. In fact, the main theme of this article is "the art without Logos". In this article, by introducing and theorizing about “Linguistic Federalism” we would try to present a novel and different reading of art in post-structuralist paradigm. By laying aside Logos, commitment of art would charge to the "other". In this way, art is essentially committed, although not a metaphysical one, but a mundane commitment. In this article, by introducing and theorizing about “Linguistic Federalism” we would try to present a novel and different reading of art in post-structuralist paradigm. By laying aside Logos, commitment of art would charge to the "other". In this way, art is essentially committed, although not a metaphysical one, but a mundane commitment.هنر مدرن منادی دوران جدیدی است، دوران تعلیق و وانهادگی؛ دورانی که در حوزههای عمومیتر پستمدرن نامیده میشود. پساساختارگرایی اندیشهی چنین دورانی است، دورانی که انسان به سرشت تاریخی خود پی میبرد و از بند لوگوس میگسلد. اما این وانهادگی، برخلاف تصور رایج، زندگی را با نسبیت محض و بیمعنایی مواجه نمیسازد. میخواهیم ببینیم در اندیشهی پساساختارگرا چه بر سر هنر میآید. در واقع «هنر بدون لوگوس» موضوع اصلی این مقاله است. در این مقاله با معرفی و نظریهپردازی پیرامون مفهوم «فدرالیسم زبانی» تلاش میکنیم خوانشی متفاوت از هنر در پارادایم پساساختارگرایی ارائه دهیم. با کنار گذاشتن لوگوس، بار تعهد هنر بر دوش «دیگری» قرار میگیرد. در این معنا هنر اساساً متعهد است، اما نه دیگر تعهد به امری متافیزیکی، که تعهدی زمینی و اینجهانی. در این مقاله با معرفی و نظریهپردازی پیرامون مفهوم «فدرالیسم زبانی» تلاش میکنیم خوانشی متفاوت از هنر در پارادایم پساساختارگرایی ارائه دهیم. با کنار گذاشتن لوگوس، بار تعهد هنر بر دوش «دیگری» قرار میگیرد. در این معنا هنر اساساً متعهد است، اما نه دیگر تعهد به امری متافیزیکی، که تعهدی زمینی و اینجهانی.دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220Good Samaritan and Permissibility of abortionسامری خیرخواه وجواز سقط جنین598830133FAزینب دهقانی نیستانیمرکز پژوهشی معصومیهعلیرضا آل بویهاستادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.0000-0002-6443-4583Journal Article20170409Judith Jarvis Thomson's "Defense of Abortion" is one of the most influential papers about Permissibility of abortion, So that after its publication in 1971 it has reprinted and criticized frequently. She uses the analogy as a reason for her claim and by relying on examples such as violinist, Henry Fonda, thief, two brothers' chocolates and good Samaritan tried to prove her claim. In this article, one of her allegory namely the story of good Samaritan will be criticized and reviewed and her distinction between minimally good Samaritans and maximally good Samaritan as well as her distinction between law and morality will be challenged. <br /> Keyword<br /> Abortion, Minimally good Samaritans, Maximally good Samaritan, Thomson, Violinist.<br /> Judith Jarvis Thomson's "Defense of Abortion" is one of the most influential papers about Permissibility of abortion, So that after its publication in 1971 it has reprinted and criticized frequently. She uses the analogy as a reason for her claim and by relying on examples such as violinist, Henry Fonda, thief, two brothers' chocolates and good Samaritan tried to prove her claim. In this article, one of her allegory namely the story of good Samaritan will be criticized and reviewed and her distinction between minimally good Samaritans and maximally good Samaritan as well as her distinction between law and morality will be challenged. <br /> Keywordمقالة جودیث جارویث تامسون با عنوان «در دفاع از سقط جنین» یکی از تأثیرگذارترین مقالات در مسئلةی مهم سقط جنین از منظر اخلاقی است، به گونهای که پس از انتشار آن در سال 1971م. تا-کنون بیشترین بازچاپ و نقد و بررسی را به خود اختصاص داده است. وی در مقام استدلال بر مدعای خویش از تمثیل بهره میبرد و با تکیه بر مثالهایی نظیر ویولننواز، هنری فوندا، سارق، شکلاتهای دو برادر و سامری خیرخواه سعی در اثبات مدعای خویش دارد. در مقالهی پیش رو یکی ازتمثیلهای او، یعنی داستان سامری خیرخواه بررسی و نقد میشود و تمایز او میان سامری حداقلی و حداکثری و نیز تمایز میان حقوق و اخلاق به چالش کشیده خواهد شد.<br /> کلید واژهها: <br /> سقط جنین، سامری خیرخواه حداقلی، سامری خیرخواه حداکثری، تامسون، ویولننواز.<br /> مقالة جودیث جارویث تامسون با عنوان «در دفاع از سقط جنین» یکی از تأثیرگذارترین مقالات در مسئلةی مهم سقط جنین از منظر اخلاقی است، به گونهای که پس از انتشار آن در سال 1971م. تا-کنون بیشترین بازچاپ و نقد و بررسی را به خود اختصاص داده است. وی در مقام استدلال بر مدعای خویش از تمثیل بهره میبرد و با تکیه بر مثالهایی نظیر ویولننواز، هنری فوندا، سارق، شکلاتهای دو برادر و سامری خیرخواه سعی در اثبات مدعای خویش دارد. در مقالهی پیش رو یکی ازتمثیلهای او، یعنی داستان سامری خیرخواه بررسی و نقد میشود و تمایز او میان سامری حداقلی و حداکثری و نیز تمایز میان حقوق و اخلاق به چالش کشیده خواهد شد.<br /> کلید واژهها:دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220The concept of reality in Wittgenstein's attitudeمفهوم واقعیت در نگرش ویتگنشتاین8910630135FAمحسن دنیویپژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تهرانغلام حسین مقدم حیدریدانشیار گروه فلسفه علم پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگیJournal Article20160917Abstract<br /> Analyzing any concept in Wittgenstein's thoughts has a strong relationship with his contemplation on "language". And analyzing the concept of reality is not an exception; especially because the reality is the closest concept to the language as a key element in Wittgenstein's thought. And perhaps it may be possible to pose the main question of his two periods of contemplation in this way: "how does language reflect the reality to us"?<br /> In this paper I have tried to, by referring to Wittgenstein's intellectual framework, analyze the relativity of language, mentality (thought) and reality. And I would like to, by comparing the Wittgenstein who is seen in the Logical-Philosophical treatise with the second Wittgenstein who is divulged in the philosophical studies, to reconstruct the traversed route in the treatise and analyze the reality in a hypothesis and finally pose this question that "is it possible to achieve an illustration of reality in the latter Wittgenstein's thought from the functional hypothesis of meaning or language in the guise of function?"<br /> This route ends in two different schools: realism and anti-realism. It seems that both attitudes are not adaptable about Wittgenstein and a kind of relativism in confronting with reality can be observed in Wittgenstein's thought which is largely semantic and in some layers it is also ontological but it never ends in extreme realism.بررسی هر مفهومی در اندیشه ویتگنشتاین، ربط وثیقی به تاملات او درباره «زبان» دارد. بررسی مفهوم واقعیت نیز از این قاعده مستثنا نیست. به خصوص که واقعیت نزدیکترین مفهوم به زبان، به عنوان عنصر کلیدی در اندیشه ویتگنشتاین است و شاید بتوان سوال اصلی او را در هر دو دوره تاملاتش اینگونه صورت بندی نمود که «زبان چگونه واقعیت را برای ما بازمی نمایاند؟».<br /> در این مقاله تلاش کرده ام با اشاره ای مختصر به چارچوب فکری ویتگنشتاین، به نسبت زبان، ذهنیت(تفکر) و واقعیت بپردازم و با مقایسه ویتگنشتاینی که در رساله منطقی-فلسفی دیده می شود با ویتگنشتاین دوم که در پژوهشهای فلسفی بروز یافته است، به بازسازی مسیر رفته شده در رساله از واقعیت به نظریه ای در باب زبان پرداخته و در نهایت به این سوال بپردازم که آیا می توان از نظریه کاربردی معنا یا زبان به مثابه کاربرد به تصویری از واقعیت در اندیشه ویتگنشتاین متاخر رسید؟<br /> این مسیر به دو راهی واقع گرایی و ضدواقع گرایی ویتگنشتاین ختم می شود که به نظر می رسد هر دو تلقی در مورد ویتگنشتاین قابل تطبیق نیست و نوعی نسبی گرایی در مواجهه با مفهوم واقعیت را می توان در اندیشه ویتگنشتاین دید که تا حد زیادی معناشناختی و در لایه هایی نیز وجودشناختی است، اما هیچگاه به واقع گرایی حداکثری ختم نمی شود.دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220The Challenges of “Liberty” in the Enquires of “Mill” & “Feinberg”چالشهای «آزادی» در کاوشهای «میل» و «فِینبرگ»10714230136FAشیرزاد پیک حرفهاستادیارJournal Article20161222Joel Feinberg (1926-2004) is a groundbreaking philosopher in contemporary moral, legal, and political philosophy. He changed the way people thought about things, and his theory of “the moral limits of the criminal law” is the most influential theory in American jurisprudence of the last fifty years. He fulfilled the project that J.S. Mill (1806-1873) had started by introducing “liberty-principle.” Following Mill, Feinberg believed that political philosophy begins with a normative presumption in favor of “individual liberty.” So, he found most “liberty-limiting” or “coercion-legitimizing” principles “unreasonable” and “impermissible.” Feinberg analyzes with great subtlety concepts like “harm,” “offense,” and “paternalism,” and defends Liberalism. Contrary to “communitarians” and “contextualists” such as MacIntyre and Sandel, who criticize Liberalism for its abstractness and sterility, Feinberg’s Liberalism is a living theory built on the common values of a certain type of society and political culture, within a definite historical context. Having introduced Feinberg’s thought and his unique influence, this paper will endeavor to:<br /> 1. Analyze the similarities and differences of these two philosophers’ views on “liberty;”<br /> 2. Analyze “the liberty-limiting” or “coercion-legitimizing” principles in their views; and<br /> 3. Compare their answers to the following basic and practical questions about “liberty:”<br /> 1. What is the greatest threat to the “liberty?”<br /> 2. Why should liberty be the norm?<br /> 3. Is “liberty” the first good?<br /> 4. Who is “right,” in the confrontation of two agents’ “liberties?”<br /> 5. How can we solve the problem of “bilinear nature of liberty?”<br /> 6. Is “liberty” “absolute?”جوئل فِینبرگ فیلسوفی پیشرو در فلسفه اخلاق، حقوق و سیاست معاصر است. او شیوه نگاه مردم را به بسیاری از مسایل دگرگون کرد و نظام قضایی آمریکا، در نیم قرن اخیر، بیش و پیش از هر نظریهای، تحت تأثیر نظریه او درباره «چهارچوبهای اخلاقیِ قوانین جزایی» است. او پروژهای را به انجام رساند که میل، با طرح «اصل آزادی»، آغازگر آن بود. فِینبرگ، با پیروی از میل، بر این باور بود که فلسفه سیاست با یک پیشفرض هنجاری برای پاسداری از «آزادی فردی» آغاز میشود. او بسیاری از اصول «محدودکننده آزادی» را «نامعقول» و «ناروا» میدانست. فینبرگ، با ژرفکاوی، مفاهیمی مانند «آزار»، «رنجش» و «بزرگتری کردن» را تحلیل و از آزادیگرایی دفاع کرد. آزادیگرایی فینبرگ، برخلاف «اجتماعگرایان» و «ساختارگرایان»ی مانند مکاینتایر و سندل، که سترونی و بیروحی آزادیگرایی را نقد میکنند، نظریهای شاداب است که برپایه ارزشهای مشترک یک جامعه و فرهنگ سیاسی مشخص، با ساختار تاریخی معینی، بنا نهاده شده است. این مقاله، پس از معرفی اندیشه فِینبرگ و تأثیر منحصربهفرد او، میکوشد:<br /> 1. شباهتها و تفاوتهای نگرش این دو فیلسوف را درباره «آزادی» تحلیل کند؛<br /> 2. اصول «محدودکننده آزادی» را از نظر این دو فیلسوف تحلیل کند؛ و<br /> 3. پاسخهای این دو فیلسوف را به پرسشهای بنیادین و کاربردی زیر درباره «آزادی» با هم مقایسه کند:<br /> 1. بزرگترین «تهدید» برای «آزادی» چیست؟<br /> 2. چرا اصل بر «آزادی» است؟<br /> 3. آیا «آزادی» «خیر برتر» است؟ <br /> 4. در تقابل «آزادی» دو فرد، «حق» با کیست؟<br /> 5. چگونه میتوان مشکل «دوسویه بودن آزادی» را حل کرد؟<br /> 6. آیا «آزادی» «مطلق» است؟دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220The Philosophical views of Religious Historian : case study Jams Frazer and Eliade,Mirceaنگرش های فلسفی مورخان ادیان : مطالعه موردی جیمز فریزر و میر چا الیاده14316630137FAملیحه صابری نجف ابادیسازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاههاJournal Article20170503در تألیف کتاب های تاریخ ادیان، دیدگاههای مختلف عقیدتی و فلسفی، ارزشها وتصورات قبلی پژوهشگرتاریخ ادیان را در چینش و انتخاب وقایع و تنظیم آن تحت تأثیر قرار می دهد . فرضیات معرفتشناسی درباره حقیقت شناخت تحلیل او را از ادیان شکل و جهت میدهد؛ زیرا رابطه مورخ با پدیده تاریخی به استنباط معرفتشناسانه و هستیشناسانه فلسفی مورخ وابسته است، به طوریکه اختلاف بسیاری از آثار مکتوب در تاریخ ادیان به رویکرد درون دینی و بیرون دینی مورخ بستگی دارد. در این مقاله قصد داریم آراء فلسفی دو مورخ بزرگ ایلیاده و فریزر را در توصیف و نگارش ادیان معرفی و ارزیابی نماییم . این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی در پاسخگویی به این پرسشها صورت گرفته است : تفاوت فریزر و ایلیاده در روش شناسی چه بود ؟ با توجه به مقایسه آثار این دو دانشمند ادیان در توصیف وقایع دینی، اختلاف مبانی و رهیافت فلسفی آنها در چیست؟ این یافته های پژوهش حاکی از آن است که دو مورخ بزرگ دین شناس، ایلیاده و فریزر در نگرش فلسفی اختلاف نظر داشته، فریزر با نگاه پوزیتیویستی والیاده با تلفیقی از روش پدیدار شناسانه هوسرلی با نگرش ساخت گرایی و هرمنوتیکی به ضبط احوال و رفتار های دینی بشر در طول تاریخ پرداخته اند . این تفاوت در نگارش دو اثر تاریخی آنها یعنی شاخه زرین و تاریخ ادیان تاثیر اساسی گذاشته است.در تألیف کتاب های تاریخ ادیان، دیدگاههای مختلف عقیدتی و فلسفی، ارزشها وتصورات قبلی پژوهشگرتاریخ ادیان را در چینش و انتخاب وقایع و تنظیم آن تحت تأثیر قرار می دهد . فرضیات معرفتشناسی درباره حقیقت شناخت تحلیل او را از ادیان شکل و جهت میدهد؛ زیرا رابطه مورخ با پدیده تاریخی به استنباط معرفتشناسانه و هستیشناسانه فلسفی مورخ وابسته است، به طوریکه اختلاف بسیاری از آثار مکتوب در تاریخ ادیان به رویکرد درون دینی و بیرون دینی مورخ بستگی دارد. در این مقاله قصد داریم آراء فلسفی دو مورخ بزرگ ایلیاده و فریزر را در توصیف و نگارش ادیان معرفی و ارزیابی نماییم . این پژوهش با روش توصیفی – تحلیلی در پاسخگویی به این پرسشها صورت گرفته است : تفاوت فریزر و ایلیاده در روش شناسی چه بود ؟ با توجه به مقایسه آثار این دو دانشمند ادیان در توصیف وقایع دینی، اختلاف مبانی و رهیافت فلسفی آنها در چیست؟ این یافته های پژوهش حاکی از آن است که دو مورخ بزرگ دین شناس، ایلیاده و فریزر در نگرش فلسفی اختلاف نظر داشته، فریزر با نگاه پوزیتیویستی والیاده با تلفیقی از روش پدیدار شناسانه هوسرلی با نگرش ساخت گرایی و هرمنوتیکی به ضبط احوال و رفتار های دینی بشر در طول تاریخ پرداخته اند . این تفاوت در نگارش دو اثر تاریخی آنها یعنی شاخه زرین و تاریخ ادیان تاثیر اساسی گذاشته است.دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220Ehsaee, believing to asalat-ol-mahiah or asilain (originality of quiddity or originality of quiddity and existence both)احسائی، قول به اصلیین یا اصالت ماهیّت16719130138FAسید محمد اسماعیل سید هاشمیعضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه شهید بهشتیمیلاد شیر محمّدیدانشگاه شهید بهشتی، دانشکده الهیات و ادیان، گروه فلسفه و کلامJournal Article20170305abstract:<br /> Has Ahsaei believed to Asalat-ol-Mahiah only or Asalat-ol-Mahiah and Asalat-ol-Vojood both?<br /> According to the appearance of some Ahsaei’s words, some writers like Sabzevari has ascribed to him believing at the same time to Asalat-ol-Mahiah/ Originality of Quiddity and Asalat-ol-Vojood/ Originality of Existence both. They called it as the Asilain. However, was he really hold it? In addition, has he the same representation of “Asalah” as Mulla Sadra has? If they have a different meaning, could the writers insist on their claim yet? We will show here that Ahsaei get sometimes “Existence” and “Quiddity” as “Matter” and “Form” and in these cases he is become more and more close to Asalat-ol-Mahiah. Accordingly, based on his interpretation of “Existence”, we would find that he did not Understand “Existence” as a Gerund. It means that writers like Sabzevari could not accuse him to being believe to Asalat-ol-Mahiah/ Originality of Quiddity and Asalat-ol-Vojood/ Originality of Existence both. <br /> keywords: ahsaei, originality, existence, quiddity, molla sadra.چکیده
با توجه به ظاهر برخی کلمات احسائی، قول به اصالت توأمان وجود و ماهیت را به او نسبت داده اند. اما به راستی آیا احسایی قائل به اصالت وجود و ماهیت با هم بوده یا اصالت ماهیتی بوده است؟ آیا تصور وی از اصالت با تلقی ملاصدرا از این واژه یکی بوده است یا این که دو تصور جداگانه از اصالت داشتهاند. اگر متفاوت بوده است آیا باز هم میشود گفت که احسایی قائل به اصیلین به معنای صدرایی بوده است؟ با توجه به اینکه وجود و ماهیت از نظر احسایی معنای خاصی دارد و چنانکه خواهیم دید در جایی وجود و ماهیت را همان ماده و صورت میداند، به قول اصالت ماهیت نزدیک می شود و با تفسیری که از وجود ارائه می کند معلوم می شود که منظور او از وجود معنای اسم مصدری وجود نیست لذا نسبتی که سبزواری به احسایی داده است و وی را قائل به اصالت وجود و ماهیت با هم دانسته، نسبتی صحیح نمی تواند باشد. ما در این نوشتار این مسأله را مورد واکاوی قرار داده ایم و نشان دادهایم که با تامل بیشتر در آثار احسائی نمی توان این نسبت را مورد تأیید قرار داد
<br /> کلید واژگان: احسایی، وجود، ماهیت، اصیلین، اصالت، ملاصدرا.دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220feminist approach to the concept of autonomy with respect to Spinoza's philosophyرویکرد فمینیست به مفهوم استقلال با نظر به فلسفۀ اسپینوزا19321230139FAفاطمه بختیاریهیات علمی دانشگاه رازی کرمانشاهJournal Article20170212Rethinking the tradition of western philosophy, Feminist thinkers have claimed the most important philosophical concepts in this old and long lasting tradition, such as reason and autonomy have been opposed to matter and irrationality, or dependence and whatever is associated with feminine concepts. They believe these oppositions and dichotomies have produced the masculinist concepts. One of these concepts which have severely been criticized by feminists is autonomy, which means being self-sufficient, self-governing and self-determining. They have criticized this concept which has been produced by modern tradition of western thought. And, of course, they have also searched this tradition to find the proper and strong support for the concept of autonomy which is in accord with attitudes of feminist. Reconceiving and rereading the western thought tradition, the feminists have found Spinoza’s philosophy as a great source and origin for their novel and modern views. Thus, they have developed a new and modern concept of autonomy: the relational autonomy. In this essay, I have explained how feminists have found Spinoza’s philosophy and his way of thinking as an important support for their concept of relational autonomy. Finally, I have posed a point which may be an instance of challenge to feminists' way of thinking about the concept of autonomy and if it could be, then it should be consideredفیلسوفان فمنیست در بازخوانی سنت دیرپای فلسفۀ غرب به این نتیجه رسیدند که در این سنت، مفاهیم مهم فلسفی مانند عقل و استقلال در تقابل با ماده و امر غیرمعقول و یا وابستگی و هر آن چه که با مفهوم زن و زنانگی تداعی میشود، قرار میگیرد. آنها معتقد هستند این تقابلها منجر به تولید مفاهیمیمردگرایانه در سنت فلسفۀ غربی شده است. یکی از مفاهیمیکه مورد نقد فیلسوفان فمنیست قرار گرفته، مفهوم سنتی استقلال به معنای خودبسندگی است. آنها نسبت به این مفهومِ حاصل از سنت فکری مدرن ، واکنش انتقادی نشان دادهاند و البته در این راستا باز از همین سنت بهره جستهاند تا مفهومی متناسب با دیدگاهها و ارزشهای خود تولید کنند و در بازخوانی سنت فکری غرب، اسپینوزا را منبعی مهم تشخیص دادهاند. استقلال ارتباطی ، مفهوم موردنظر فمنیستهاست. این مقاله مفهوم استقلال ارتباطی را شرح داده و نشان داده که چگونه فمنیستها فلسفۀ اسپینوزا را به عنوان پشتوانهای مهم برای مفهوم استقلال ارتباطی دیدهاند و نیز یک چالش پیش روی این مفهوم را مطرح نموده است.دانشگاه زنجانتأملات فلسفی2228-525371920180220The Concept of Methodological Naturalism as a Superparadigm for Modern Scienceمفهوم شناسی طبیعتگرایی روششناختی بهمثابه یک ابرپارادایم برای علم مدرن21324230140FAسیدمصطفی میرباباپوردانشپژوهJournal Article20170601Methodological naturalism is The most important feature of modern science is based on understanding and explaining the natural world is justified only by natural causes or use of any supernatural would like to recognize the nature of God and his action is prohibited. Now this feature as a template and Abrparadaym known to modern science. According to the Abrparadaym, each activity as science knowledge that he deserves, we need to follow the procedure. Conceptual and methodological naturalism to better understand the complex phenomenon of critical theorizing about religious science is methodological naturalism usually with some categories such as positivism or scientific naturalism confused. In this article we will explain that although methodological naturalism parallels with Rvshtjrby, philosophical and scientific empiricism, positivism, logical positivism, scientism, ontological naturalism scientific naturalism, but they are different. The purpose of this article Khltha avoid some of the country's space science in speech features. <br /> (ترجمه دقیق نیست)طبیعتگرایی روششناختی مهمترین ویژگی علم معاصر است که بر اساس آن شناخت و تبیین جهان طبیعی فقط از طریق علل طبیعی موجه است و استفاده از هرگونه امر ماورائی مانند خدا و فعل او در شناخت طبیعت ممنوع است. در حال حاضر این خصیصه به عنوان یک قالب و ابرپارادایم برای علم مدرن شناخته میشود. بر اساس این ابرپارادایم، هر فعالیت معرفتی که بخواهد شایسته عنوان علم شود، باید این روش را رعایت کند. مفهومشناسی طبیعتگرایی روششناختی برای فهم بهتر پدیده پیچیده علم و نیز نظریهپردازی در مورد علم دینی مهم و حیاتی است؛ طبیعتگرایی روششناختی معمولاً با برخی از مقولات مانند پوزیتیویسم یا طبیعتگرایی علمی اشتباه گرفته میشود. در این نوشتار بیان خواهد شد که هرچند طبیعتگرایی روششناختی شباهتهایی با روشتجربی، تجربهگرایی فلسفی و علمی، پوزیتیویسم، پوزیتیویسم منطقی، علمگرایی، طبیعتگرایی علمی و طبیعتگرایی هستیشناختی دارد، اما با آنها متفاوت است. هدف از این مقاله جلوگیری از برخی خلطها در فضای علمی کشور در بیان ویژگیهای علم است.