آیسودا هاشم پور؛ محمد بیدهندی
چکیده
بررسی چگونگی پیوند توحید صفاتی با نظام معقولات در نزد خواجه نصیر چکیده بحث اسماء و صفات و کیفیت ارتباط آن با ذات الهی از اهم مباحث توحیدی و در این میان مسئلهی عینیت یا زیادت صفات با ذات خداوند همواره درخور ملاحظه است. نوشتار حاضر بر آن است تا جایگاه و نقش نظام معقولات در نزد خواجه نصیر، یعنی تقسیمات معقول اولی و ثانی را در ارتباط با ...
بیشتر
بررسی چگونگی پیوند توحید صفاتی با نظام معقولات در نزد خواجه نصیر چکیده بحث اسماء و صفات و کیفیت ارتباط آن با ذات الهی از اهم مباحث توحیدی و در این میان مسئلهی عینیت یا زیادت صفات با ذات خداوند همواره درخور ملاحظه است. نوشتار حاضر بر آن است تا جایگاه و نقش نظام معقولات در نزد خواجه نصیر، یعنی تقسیمات معقول اولی و ثانی را در ارتباط با مسئله ذات و صفات مورد مداقه قرار دهد تا در پرتو آن، دیدگاه فلسفی وی را بر حسب مبانی فلسفیاش تبیین نماید و میزان سازوارگی این دیدگاه فلسفی را با مسئله عینیت ذات و صفات نشان دهد. عبارات خواجه نصیر در اینباره همگی حاکی از عینیت ذات و صفات باریتعالی است. لکن به نظر میرسد عدم تفکیک مفاهیم و معقولات ثانی منطقی و فلسفی در محکمات نظام فلسفی خواجه نصیر و معیارهای مطروحه در مورد اعتباریت مفاهیم، اعتقاد به عینیت ذات و صفات خداوند را در دیدگاه وی با تناقضی بیّن مواجه می سازد. کلیدواژهها: خواجه نصیر، ذات، صفات، عینیت، معقول ثانی.
محمود صوفیانی؛ محمد اصغری؛ محسن باقرزاده مشکی باف
چکیده
همانطور که هگل در پیشگفتار کتاب مبانی فلسفه حق بیان کردهاست؛ بحث مرکزی در این اثر، از بین بردن خودسرانگی اراده است که همان معنای عامیانه آزادی است. هگل در صدد ردیابی تحقق مفهوم آزادی به عنوان ایده در نفسالامر است. نگارنده معتقد است که در هر دو گذار هگل میان سه بخش اصلی این اثر یعنی از حق انتزاعی به اخلاق و از اخلاق به حیات اخلاقی، ...
بیشتر
همانطور که هگل در پیشگفتار کتاب مبانی فلسفه حق بیان کردهاست؛ بحث مرکزی در این اثر، از بین بردن خودسرانگی اراده است که همان معنای عامیانه آزادی است. هگل در صدد ردیابی تحقق مفهوم آزادی به عنوان ایده در نفسالامر است. نگارنده معتقد است که در هر دو گذار هگل میان سه بخش اصلی این اثر یعنی از حق انتزاعی به اخلاق و از اخلاق به حیات اخلاقی، او خودسرانگی اراده را به عنوان نمود فاقد مفهوم رفع کرده است. در گذار نخست شخص به عنوان تعین حق انتزاعی که آزادی خویش را تنها در تملک چیزهای خارجی و بازشناسی آن از طریق دیگری مییابد، در دیالکتیک ناحق و رفع آن اسیر ارادهی خودسرانهی فرد جزئیای میشود که جرم را وارد تسلسلی نامتناهی میکند. بنابراین بازشناسی ساحت کلی درون انسان در جهت قانونگذاری امر خیر در مقام اخلاق ضرورت پیدا میکند. در این بخش وجدان به عنوان متعین کننده خیر درونی انسان، پس از آنکه تمامی نهادها و قوانین عرف را در درون خویش مستحیل میسازد، به دلیل صوری بودن قانونش، به جای ارادهی امر کلی، ارادهی جزئی خویش را به عنوان محتوای قانون مطلق، وضع میکند و از این طریق ادعای مطلق بودن میکند که هگل آن را نتیجه اخلاق کانت و اینهمان با منطق حکومت ترور در فرانسه میداند. هگل در جهت رفع این خودسرانگی، به وجه ممیزه فلسفه اخلاق خویش یعنی حیات اخلاقی گذار میکند که در آن محتوای قانونهای اخلاقی بایستی از طریق نهادهای جهان اجتماعی بالفعل که شخص در آن ساکن است چارچوببندی شوند.
حسین خوارزمی؛ حسن میانداری
چکیده
چکیده در روانشناسی اخلاق، تحقیق دربارۀ حکم اخلاقی برای دههها تحت تاثیر عقلگرایی بوده است. از نظر عقلگرایان، حکم اخلاقی از طریق عقل/استدلال به دست میآید؛ هیجانات و شهودها هیچ نقشی در حکم اخلاقی ایفا نمیکنند. از نظر جاناتان هایت، حکم اخلاقی عمدتا از طریق شهود بوجود میآید؛ و نقش عقل، نوعا پسینیست؛ بدین معنا که پس از آنکه حکم ...
بیشتر
چکیده در روانشناسی اخلاق، تحقیق دربارۀ حکم اخلاقی برای دههها تحت تاثیر عقلگرایی بوده است. از نظر عقلگرایان، حکم اخلاقی از طریق عقل/استدلال به دست میآید؛ هیجانات و شهودها هیچ نقشی در حکم اخلاقی ایفا نمیکنند. از نظر جاناتان هایت، حکم اخلاقی عمدتا از طریق شهود بوجود میآید؛ و نقش عقل، نوعا پسینیست؛ بدین معنا که پس از آنکه حکم اخلاقی توسط شهودات بدست آمد، عقل در پیِ موجه کردنِ حکمِ پیشینِ شهودی برمیآید. در مُدل شهودگرایِ اجتماعیِ هایت، حکم اخلاقی برآمده از سیستمِ سریع و خودکار (شهودی) ماست. شهودات به نحو تکاملی، فطری هستند و از طریق فرهنگ و جامعه قابل ویرایش و تصحیح اند. هایت با توجه به آزمایشهای تجربی مُدل شهودگرای اجتماعی خود را تایید میکند. علیرغم نقدهایِ وارد شده بر دیدگاه هایت، به نظر میرسد که اگر همۀ جوانب دیدگاه هایت در کنار هم مدنظر قرارگیرند، بسیاری از اشکالات قابل رفعاند و در مجموع دیدگاه موجّهی به نظر میرسد.
فرزانه ذوالحسنی؛ علی وکیلی
چکیده
چکیده: در این مقاله با روش تحلیلی توصیفی ابتدا برهان نبوت سینوی در آثار ابن سینا مرور می شود و سپس تحلیل بدیع علامه طباطبایی از آن براساس نظریه اعتبار عرضه می گردد. از نظر ابن سینا انسان موجودی مدنی بالطبع است و برای رفع نیاز خود ناگزیر از روی آوردن به اجتماع است. مشارکت اجتماعی انسان ها به اختلافی می انجامد که تنها با قانون گذاری و عدالت ...
بیشتر
چکیده: در این مقاله با روش تحلیلی توصیفی ابتدا برهان نبوت سینوی در آثار ابن سینا مرور می شود و سپس تحلیل بدیع علامه طباطبایی از آن براساس نظریه اعتبار عرضه می گردد. از نظر ابن سینا انسان موجودی مدنی بالطبع است و برای رفع نیاز خود ناگزیر از روی آوردن به اجتماع است. مشارکت اجتماعی انسان ها به اختلافی می انجامد که تنها با قانون گذاری و عدالت رفع می گردد. از نظر حکمای مسلمان تنها قانونی که صلاح معاش و معاد آدمی را هماهنگ با یکدیگر تأمین می کند شریعت الهی است و بر این اساس ضرورت نبوت اثبات می شود. علامه طباطبایی بر اساس نظریه اعتبار خود نگاه متفاوتی به زندگی اجتماعی انسان و نقش دین در این حوزه دارد و بر این اساس خوانش متفاوتی از برهان سینوی عرضه می دارد. از سوی دیگر نظریه اعتبار علامه در رساله الولایه با سایر آثار ایشان متفاوت است و این اختلاف خوانش بدیع دیگری را در بستر نظریه اعتبار رقم می زند. او در رساله الولایه از خوانش سنتی این استدلال فاصله گرفته است. بر اساس استقصای نگارنده خوانش علامه از برهان سینوی به ویژه در رساله الولایه تا کنون در هیچ پژوهشی مورد بررسی قرار نگرفته است.
بهرام علیزاده
چکیده
نیگل و ویلیامز معضل "تصادف اخلاقی" را محصول تعارض میان باور به اصل کنترل و فعالیتهای اخلاقی میدانند. برخی معتقدند که این مسئلهای واقعی و حلناشده در فلسفه معاصر است اما همه با این سخن موافق نیستند. مایکل مور مدعی است که مسئله تصادف اخلاقی همان مسئله سنتی اراده آزاد است و به خودی خود مسئلهای اصیل بشمار نمیآید. مور همچنین مدعی ...
بیشتر
نیگل و ویلیامز معضل "تصادف اخلاقی" را محصول تعارض میان باور به اصل کنترل و فعالیتهای اخلاقی میدانند. برخی معتقدند که این مسئلهای واقعی و حلناشده در فلسفه معاصر است اما همه با این سخن موافق نیستند. مایکل مور مدعی است که مسئله تصادف اخلاقی همان مسئله سنتی اراده آزاد است و به خودی خود مسئلهای اصیل بشمار نمیآید. مور همچنین مدعی است که معنایی از کنترل که نیگل در صورتبندی مسئله تصادف اخلاقی استفاده میکند نادرست است. به نظر او، این مفهومِ ناهمسازگرایانه از کنترل، مبنی بر اینکه کنترلِ نتیجه نیازمندِ کنترل بر همۀ عوامل ضروریِ به وجود آورندۀ نتیجه است، در ارزیابیهای اخلاقی روزمره کاربردی ندارد. در بخش نخست مقاله، ضمن صورتبندی مسئلۀ تصادف اخلاقی، به این سوال پرداخته خواهد شد که اساسا چگونه باید این مسئله را فهمید. در بخش دوم، مدعای مور در خصوص معنای همسازگرایانۀ کنترل تحلیل و بررسی میشود. این دو مدعا مستقل از هم صورتبندی شده است چرا که به نظر نگارنده اولی درست و دومی نادرست است.
سیدعلی اصغری
چکیده
بستر کاوش مقالهی پیش رو، بحث عینیت اخلاق است که در حوزهی فرااخلاق مطرح میشود. اتخاذ موضع دربارهی این که آیا اخلاق عینی هست یا نه (و اگر عینی است، از چگونه عینیتی برخوردار است) کانون بحثهای هستیشناختی فرااخلاق بوده است. تحلیل تجربهی اخلاقی متعارف (شهودها و دریافتهای افراد غیرفیلسوف) دربارهی عینیت اخلاق، نزد متفکران فرااخلاق ...
بیشتر
بستر کاوش مقالهی پیش رو، بحث عینیت اخلاق است که در حوزهی فرااخلاق مطرح میشود. اتخاذ موضع دربارهی این که آیا اخلاق عینی هست یا نه (و اگر عینی است، از چگونه عینیتی برخوردار است) کانون بحثهای هستیشناختی فرااخلاق بوده است. تحلیل تجربهی اخلاقی متعارف (شهودها و دریافتهای افراد غیرفیلسوف) دربارهی عینیت اخلاق، نزد متفکران فرااخلاق جایگاه ویژهای دارد و ایدههای فلسفی را خود بر زمینهی این تحلیل بنا میکنند. اما در این سیر و تحلیل، معمولاً مرز تجربهی اخلاقی متعارف با ایدههای فیلسوفان مبهم است. مقالهی پیش رو تلاشی است در تفکیک «معطوف بودن اخلاق به عینیت (مباع)» بهعنوان جهتگیری تجربهی اخلاقی متعارف، از «عینیتگرایی دربارهی اخلاق» بهعنوان یک جهتگیری نظری در فرااخلاق. این تفکیک، اولاً معلوم میکند که مباع به چه معنی و چگونه در فرااخلاق نقش ایفا میکند زیرا هم رابطهی آن با نظریهی فرااخلاقی بهطور کلی روشن خواهد شد و هم این که چگونه عینیتگرایی را در موقعیت اولیهی بهتری نسبت به نظریههای رقیب قرار میدهد. نقشی که برای مباع تبیین خواهیم کرد، بر اساس برخی مطالعات حوزهی روانشناسی فرااخلاق به چالش کشیده شده است. از این بحث کردهایم که چرا این چالش نمیتواند مباع را زیر سؤال برد. ناعینیانگاران برای وانهادن مباع و غلبه بر موقعیت اولیهی بهتر عینیتگرایی ناگزیرند استدلال(های) قوی اقامه کنند. خواهیم دید که دو استدلال علیه وجود امور واقع عینی اخلاقی، به هدفشان دست نمییابند.
محمد حسین زاده
چکیده
دیدگاه ملاصدرا دربارۀ اصالت وجود به صورتهای مختلفی تفسیر شده است. در تفسیر رایج از نظریۀ اصالت وجود، ماهیت امری کاملاً ذهنی و وابسته به فاعل شناسا است و چون در واقعیت خارجی حاضر نیست، نمیتواند به نحو حقیقی از واقعیت خارجی حکایت کند. تفسیر استاد عبودیت ـ که بسط و شرح تفسیر آقا علی مدرس زنوزی است ـ در عین حال که بر ذهنیِ صرف بودن ماهیت ...
بیشتر
دیدگاه ملاصدرا دربارۀ اصالت وجود به صورتهای مختلفی تفسیر شده است. در تفسیر رایج از نظریۀ اصالت وجود، ماهیت امری کاملاً ذهنی و وابسته به فاعل شناسا است و چون در واقعیت خارجی حاضر نیست، نمیتواند به نحو حقیقی از واقعیت خارجی حکایت کند. تفسیر استاد عبودیت ـ که بسط و شرح تفسیر آقا علی مدرس زنوزی است ـ در عین حال که بر ذهنیِ صرف بودن ماهیت تأکید میکند و ماهیت را شبح وجود میداند، حکایت ماهیت از وجود را حکایتی حقیقی معرفی میکند. این مقاله با رویکرد توصیفی ـ تحلیلی عبارتهای صدرالمتألهین را بررسی کرده و نشان داده است که تفسیر مذکور، نمیتواند تبیین مناسبی از دیدگاه ملاصدرا در مسألۀ اصالت وجود باشد. ملاصدرا تحت تأثیر عرفا، ارتباط حق تعالی و تعینات خلقی را بین وجود و ماهیت ترسیم کرده و در بهتصویر کشیدن این رابطه از تعبیرات عرفا ـ از جمله خیال و شبح و حکایت بودن مخلوقات نسبت به حق تعالی ـ استفاده کرده است. برخلاف برداشت آقا علی مدرس و استاد عبودیت، این قبیل واژگان در معنای هستیشناسانه بهکار رفتهاند نه معنای معرفتشناسانه؛ از اینرو، نمیتوان با تمسک به آنها ماهیت را در دیدگاه صدرا، امری کاملاً ذهنی و وابسته به فاعل شناسا تفسیر کرد.
مریم نصراصفهانی
چکیده
نمایشنامههای یونان باستان و محاورات افلاطون دو منبع مهم و رقیب برای دستیابی به دیدگاههای یونانیان باستان درباره اخلاق و انتخابهای اخلاقی است. در واقع، همین رقابت و اختلاف نظر دلیل دشمنی افلاطون با شاعران است. در این مقاله با تمرکز به سه تراژدی مهم در ادبیات یونان باستان، از سه تراژدی نویس برجسته یعنی آگاممنون اثر ایسخولوس، مدئا ...
بیشتر
نمایشنامههای یونان باستان و محاورات افلاطون دو منبع مهم و رقیب برای دستیابی به دیدگاههای یونانیان باستان درباره اخلاق و انتخابهای اخلاقی است. در واقع، همین رقابت و اختلاف نظر دلیل دشمنی افلاطون با شاعران است. در این مقاله با تمرکز به سه تراژدی مهم در ادبیات یونان باستان، از سه تراژدی نویس برجسته یعنی آگاممنون اثر ایسخولوس، مدئا اثر اوریپید و آنتیگونه اثر سوفوکل و مقایسه نظرگاه آنان با جمهوری افلاطون، به بررسی دو دیدگاه متفاوت یونانیان به اخلاق و انتخابهای اخلاقی در سپهر عمومی و خصوصی پرداختهام. در عین حال، کنشگری زنان در این آثار، جایگاه آنها و ارزشهای اخلاقی همبسته با احساسات، قلمرو خصوصی و زنانگی را در این دو نگاه تبیین کردهام. در نهایت به این نتیجه رسیدهام که رویکرد تراژدیها، خلاف رویکرد افلاطونی، عواطف و احساسات را در انتخابهای اخلاقی مدخلیت داده و محکوم نمیکنند. همچنین رویکرد اخلاقی تراژدیها نسبت به رویکرد افلاطونی انضمامیتر است و اهمیت بیشتری به شرایط و واقعیات حیات و انتخاب اخلاقی انسانها میدهد. این واقعیت ضرورت بازخوانی و بازسنجی نمایشنامهها و دیدگاه اخلاقی که نمایندگی میکنند را نشان میدهد.
علی احمدپور
چکیده
از دیدگاه نصر و سنتگرایان ریشه اصلی بحران معنویت درکنار نهادن وچشمپوشی ازسنت است؛چراکه سنت اصلیترین منبع معنویت است. پس سنت هم آبشخور معنویت است و هم بازگشت بدان، زداینده بحرانها و از جمله بحران معنویت خواهد بود و چون درنگاه وی،وحی،شالوده سنت است،پس معنویت با وحی و نیزدین که فراورده وحی است برمدار همبستگی خواهد چرخید.پژوهش ...
بیشتر
از دیدگاه نصر و سنتگرایان ریشه اصلی بحران معنویت درکنار نهادن وچشمپوشی ازسنت است؛چراکه سنت اصلیترین منبع معنویت است. پس سنت هم آبشخور معنویت است و هم بازگشت بدان، زداینده بحرانها و از جمله بحران معنویت خواهد بود و چون درنگاه وی،وحی،شالوده سنت است،پس معنویت با وحی و نیزدین که فراورده وحی است برمدار همبستگی خواهد چرخید.پژوهش حاضر که به حل بحران معنویت از منظرنصر و ارزیابی آن پرداخته است به این پرسش پاسخ داده که آیا معنویت پیشنهادی نصر گرهگشا است یا خیر و چه نقدی بر آن وارد است؟ این مقاله با توجه به مفهوم معنویت و مبانی آن نزد نصر،به نقدهای ارائه شده اعم از نقدهای منتشره و نقدهای این پژوهه پرداخته است.روش پژوهش، روش تحلیلی-انتقادی است و اساسیترین یافتههای آن عبارتند از:یک.از آنجا که دین، تحقق وحی و وحی شالوده سنت است،پس معنویتِ معطوفِ به سنت، ریشه در دین دارد.دو. نصر بین بُعد ظاهری و باطنی دین تفکیک کرده و بُعد باطنی که جوهره دین است،منبع اصیل معنویت میداند.سه.به گوهر مشترک بین ادیان بر اساس باطن و فطرت مشترک بشری برای دستیابی به معنویت تأکید دارد.چهار.اگر گوهر مشترک که در قامت وحدت متعالی ادیان جلوه میکند مبنای معنویت شد، پس نگاه ما به دیگر ادیان،نگاه سلبی نخواهدبود و آنچه که میتواند پیروان همه ادیان را آشتی دهد،در آویختن به معنویت معطوف به سنت است که در همه ادیان،جاری است.پنج.با بررسی انتقادی اساسیترین عناصر معنویتِ معطوف به سنت درمنظر نصر،این نتیجه حاصل شدکه ضمن ارزشمندی دیدگاه نصر،حل بحران معنویت به معنای راستین، خارج از توان آن است.
حسن رهبر
چکیده
در میان دیدگاه های مختلف پیرامون روش شناسی فلسفه ملاصدرا، باورمندان به نظریه تفکیک مقام گردآوری از مقام داوری بر این عقیده اند که ملاصدرا صرفاً در مقام گردآوری از کشف و نقل استفاده کرده است. پژوهش حاضر بیانگر این است که آنچه مدعیان این دیدگاه معتقدند قابل خدشه و ناپذیرفتنی است. چرا که ملاصدرا علاوه بر اینکه در مقام داوری نیز از کشف ...
بیشتر
در میان دیدگاه های مختلف پیرامون روش شناسی فلسفه ملاصدرا، باورمندان به نظریه تفکیک مقام گردآوری از مقام داوری بر این عقیده اند که ملاصدرا صرفاً در مقام گردآوری از کشف و نقل استفاده کرده است. پژوهش حاضر بیانگر این است که آنچه مدعیان این دیدگاه معتقدند قابل خدشه و ناپذیرفتنی است. چرا که ملاصدرا علاوه بر اینکه در مقام داوری نیز از کشف و نقل بهره برده است، در مسیر داوری و ارزش گذاری مسائل فلسفی، رویکردهایی دارد که بر اساس آن می توان مدعای نظریه پردازان دیدگاه مورد اشاره را مورد چالش قرار داد. در میان این رویکردها، می توان از تلاش برای آشتی میان دیدگاه های متفاوت و متعارض(روش تلمودی)، ارائه مبناگرایی نوین و رجحان قطعیت وحیانی بر قطعیت عقلانی و نیز ظهور مکتب تفکیک به عنوان واکنش به روش صدرالمتألهین در مقام داوری را نام برد. طرح این مباحث علاوه بر اینکه به مثابه نقض دیدگاه طرفداران تفکیک مقام گردآوری از مقام داوری محسوب می شود، از منظر روش شناختی نیز نقص محسوب می شود.
پریسا اکبری؛ ایرج داداشی
چکیده
دوران تاریخ ایرانِ پیش از ورود اسلام، از لحاظ معرفتشناسی عمدتا" تحت فراروایتی بنام کیش مزدیسنا قراردارد که برتمام شئون زندگی اجتماعی، سیاسی وفرهنگی آن سایه افکندهاست. برمبنای دکترین کیش مزدیسنا که بر هفت پایة "یکتایی اهورامزدا، پیامبری اشوزرتشت، پیرویِاز اشه، داشتنِاندیشه، گفتاروکردارِنیک، آزادیِگزینشِ راه، ...
بیشتر
دوران تاریخ ایرانِ پیش از ورود اسلام، از لحاظ معرفتشناسی عمدتا" تحت فراروایتی بنام کیش مزدیسنا قراردارد که برتمام شئون زندگی اجتماعی، سیاسی وفرهنگی آن سایه افکندهاست. برمبنای دکترین کیش مزدیسنا که بر هفت پایة "یکتایی اهورامزدا، پیامبری اشوزرتشت، پیرویِاز اشه، داشتنِاندیشه، گفتاروکردارِنیک، آزادیِگزینشِ راه، پاداشِکارِنیک و کیفرِکارِزشت، جاودانیِروان و رستاخیز" استوار است؛ خداوند جانوخرد، جهان را براساس هنجاری بهنام اشه آفریده که برتمام هستی حاکم است؛ حقیقتی محیط بر کیش زرتشت و حتی حکمت پیشازرتشتی، که درهمة مراتب؛ جهان هستی را بهسوی کمال و رسیدن به اصل و مبدأ خلقت هدایتمینماید. از یکسو آفرینش اثرهنری در خلاء صورت نمیگیرد و در تعریف سنتی آن به کمال رساندن نفس خویش و بهتبعآن نفس غیر است و ازسوییدیگر در هنر ایران؛ براساس جهانبینی پیشینیان که متکّی بر آموزههای یکتاپرستانه و خردمندانه بودهاست ، فعل خلاق هنرمند، در طول فعل خلاق الهی و دقیقاً بر همان نحو، مبتنی بر نظم و اکمال لایق هر شیء است و هنرمند به دلیل دیالکتیک خرد خود با خرد مینویاست که از حقایق جهان مینوی آگاهی یافته و در فعل آفرینش هنری، به هر چیزی کمال لایق آن را میبخشد. این پژوهش ضمن بررسیو تفسیرساده متون؛ با عنایت به بنیانهای آموزة مزدایی و استفادهاز منابع مکتوب و روش اسنادی و تحلیل و تفسیر متناسب این آموزه، رابطة اشه و اکمال را مورد بررسی قرار داده است. لذا ضمنِ تحلیلِ معنایی واژة اشه در متون مزدایی و پیشامزدایی؛ حضور مفاهیم هنر و زیبایی، تکامل، پویایی و حرکت؛ همچنین نظم و تعادل بررسی میگردد.
مهدی فدایی مهربانی؛ سعید جهانگیری
چکیده
مارتین هایدگر فیلسوف پدیدارشناس آلمانی را باید یکی از مهمترین منتقدان فلسفۀ سوبژکتیو غرب در نظر آورد که به جای تأکید بر انفکاک پذیرفته شدۀ فاعل شناسا و مورد شناسایی، که به طور خاص در نظریۀ تناظری صدق اصلی مسلّم انگاشته می شود، ساحت فهم را نه ساحت انطباق و ارتباط برقرار شدن میان سوژه و ابژه، بلکه ساحت حضور در ساحت فهم در نظر می آورد؛ ...
بیشتر
مارتین هایدگر فیلسوف پدیدارشناس آلمانی را باید یکی از مهمترین منتقدان فلسفۀ سوبژکتیو غرب در نظر آورد که به جای تأکید بر انفکاک پذیرفته شدۀ فاعل شناسا و مورد شناسایی، که به طور خاص در نظریۀ تناظری صدق اصلی مسلّم انگاشته می شود، ساحت فهم را نه ساحت انطباق و ارتباط برقرار شدن میان سوژه و ابژه، بلکه ساحت حضور در ساحت فهم در نظر می آورد؛ از این جهت در نظر هایدگر میان نحوۀ بودن و نحوۀ فهم ارتباط هست. از سویی هانری کربن به مثابۀ یکی از مهمترین فلاسفۀ متأثر از هایدگر، معتقد است فلسفۀ ایرانی-اسلامی افق گستردهتری برای فهم را در مقابل فیلسوف قرار می دهد. پرسش اصلی این مقاله این است که کربن چه افقهای هستیشناختی دیگری فراتر از هایدگر را در متن فلسفۀ شیعی جستجو میکرد؟ نویسندگان معتقدند به زعم کربن، فلسفۀ شیعی با اعتقاد به ساحتهای تشکیکی حضور، فهم عمیق تر و کامل تری را برای فیلسوف و سالک به ارمغان می آورد و بدین ترتیب فهم فراتر از تاریخ جهانی قرار می گیرد. چیستیِ براهین این دو فیلسوف مورد تأمل ما در این مقاله قرار گرفته است.
مصطفی زالی
چکیده
نفس در فلسفهی ارسطویی به عنوان قوهی مدرِک شناخته شده و از آنجا که ادراک نوعی استحاله به شمار میرود، مسألهی تبیین تغییرِ نفس از جایگاهی خاص برخوردار است. ارسطو خود در فصل پنجم کتاب دوم دربارهی نفس از نوعی استحاله در نفس سخن میگوید که مستلزم تغییر در ذات مدرِک و در نتیجه متمایز از استحالهی کیفی طبیعیات (استحالهای که در آن ...
بیشتر
نفس در فلسفهی ارسطویی به عنوان قوهی مدرِک شناخته شده و از آنجا که ادراک نوعی استحاله به شمار میرود، مسألهی تبیین تغییرِ نفس از جایگاهی خاص برخوردار است. ارسطو خود در فصل پنجم کتاب دوم دربارهی نفس از نوعی استحاله در نفس سخن میگوید که مستلزم تغییر در ذات مدرِک و در نتیجه متمایز از استحالهی کیفی طبیعیات (استحالهای که در آن دو امر متضاد جایگزین یکدیگر میشوند) است. این تعبیر مستلزم استکمال ذات نفس در فرآیند ادراک بدون پذیرش ماهیتی خاص، و در نتیجه قابل انطباق بر مفهوم مناقشهبرانگیز اتحاد عاقل و معقول است. این نوشتار بر مبنای همین انطباق، نخست به شرح انفعال خاص نفس نزد ارسطو و سپس توضیح عدم امکان تبیین آن نزد ابنسینا و در نهایت چگونگی امکان تبیین آن نزد ملاصدرا میپردازد. به این منظور نخست ویژگیهای انفعال خاص نفس نزد ارسطو و تمایز آن از استحالههای متعارف با کنار هم نهادن فقرات پراکندهی ارسطو بیان میشود؛ سپس با تدقیق در استدلالهای ابنسینا در رد اتحاد عاقل و معقول، مفروضات خاص سینوی، که به امتناع تبیین این استحاله نزد او میانجامد، توضیح داده میشود. بخش آخر این مقاله به شرح مفروضات صدرایی در امکان تبیین این استحاله اختصاص دارد؛ به گونهای که در نهایت روشن میشود میتوان ابنسینا و ملاصدرا را دو جریان متفاوت در تفسیر علمالنفس ارسطو دانست.
محمد حسین کلاهی؛ رضا رهنما
چکیده
رابطهی «علم» و «اراده» در انسان و خداوند یکی از مسائلی است که در مکاتب مختلف فلسفی و کلامی مورد مداقه قرار گرفته است. نوشتار حاضر بر آن است تا رابطهی «علم» و «ارادهی» خداوند را در مکتب کلامی حله بررسی نماید، مکتبی که که میراثدار مکتب کلامی بغداد بوده و اساطین آن با فلسفههای سینوی و اشراق، و مکاتب مختلف ...
بیشتر
رابطهی «علم» و «اراده» در انسان و خداوند یکی از مسائلی است که در مکاتب مختلف فلسفی و کلامی مورد مداقه قرار گرفته است. نوشتار حاضر بر آن است تا رابطهی «علم» و «ارادهی» خداوند را در مکتب کلامی حله بررسی نماید، مکتبی که که میراثدار مکتب کلامی بغداد بوده و اساطین آن با فلسفههای سینوی و اشراق، و مکاتب مختلف کلامی به ویژه معتزله و اشاعره آشنایی عمیقی دارند. در نوشتار حاضر، پس از اشاره به عنایت متکلمان این مکتب به آثار معتزلهی متأخر، نشان داده شده است که محقق طوسی و فاضل سیوری دیدگاه ابوالحسین بصری را در باب ارادهی الهی قبول کردهاند. محقق حلی در موضعی متعادلتر، آن را تأیید نسبی نمونده است. اما علامه حلی موضع یکسانی در این باب ندارد، به طوری که در آثار ابتدایی خویش سخن بصری را تصدیق کرده، ولی در آثار بعدی آن را خالی از اشکال نمیداند. از همین رو، میتوان ادعا کرد که برخی تحلیلهای پیشین، مانند آنچه زابینه اشمیتکه (1991 و 1994) ارائه داده است، نقصانهایی دارد. در انتها، دیدگاه این مکتب در دو مقام «ثبوت» و «اثبات» ارزیابی شده است. در مقام اثبات، نشان داده شده که کلام این بزرگان، خالی از «ابهام» و «اضطراب» نیست. سپس انتقادهای آنان به فلاسفه و بهشمیه بررسی شده است. در مقام ثبوت نیز به تمایز میان صفات علم و اراده پرداخته شده و نشان داده شده است که استدلالات بزرگان مکتب حله و برخی فیلسوفان متأخر از آنها مانند ملاصدرا برای اثبات یگانگی علم و ارادهی (ذاتی) خداوند ناتمام است..