فاطمه پاسالاری بهجانی؛ رستم شامحمدی؛ قدرت الله خیاطیان
چکیده
نوشتار حاضر بر مبنای روش تحقیق توصیفی- تحلیلی میکوشد جایگاه زمان را در نظام فکری داریوش شایگان به خصوص ظهور و بروز آن در قلمرو فرهنگ سنتی و مدرن، شعر، نقاشی و رمان مورد ارزیابی قرار دهد. نتایج به دست ...
بیشتر
نوشتار حاضر بر مبنای روش تحقیق توصیفی- تحلیلی میکوشد جایگاه زمان را در نظام فکری داریوش شایگان به خصوص ظهور و بروز آن در قلمرو فرهنگ سنتی و مدرن، شعر، نقاشی و رمان مورد ارزیابی قرار دهد. نتایج به دست آمده حاکی از این است که او دالّ مرکزی یا هستۀ مرکزی فرهنگ را زمان میداند. این هستۀ مرکزی در فرهنگهای سنتی مشرقزمین، زمان اسطورهای و در فرهنگ مدرن غرب، زمان خطی است. او با تعلق خاطری عمیق که به زمان اسطورهای و تجلیات آن دارد می-کوشد با نقبزدن به اندیشههای گوناگون آن را بیابد. از نظر شایگان، هرچند با ظهور مدرنیته در فرهنگ غرب، زمان اسطورهای به محاق رفت و زمان خطی به جای آن قرار گرفت، اما در پایان قرن بیستم در پی انقلاب الکترونیک، زمان خطی جای خود را به زمانِ حالی جهانی داد که قرابت زیادی با زمان اسطورهای دارد. البته که نباید از اختلاف هستیشناسانه آنها غافل بود. سرانجام، این سعی و تلاش شایگان او را به سوی رمان سوق میدهد و زمان اسطورهای آغازین را در رمان « در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست مییابد.