نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
عضو هیئت علمی جامعه المصطفی العالمیه
چکیده
یکی از برجستهترین ویژگیهای تمایزبخش میان انسان و حیوان خصلت «پرسشگری» انسان است. پرسش زاییده ذهن جستجوگر انسان است که از دو وجه علم و جهل نسبت به یک موضوع نشأتمیگیرد. کنش پرسشگری در بستر نفس رخمیدهد و موجب تطور و استکمال نفس میشود. اینکه مبدأ فاعلی و سرچشمه پیدایش «پرسش» کدام یک از قوای نفسانی است، و این مطلب که اساسا چه فرایندی در نفس اتفاق میافتد که یک پرسش شکلمیگیرد و در نهایت، کنش پرسشگری چه نقشی در تطور و استکمال نفس دارد از جمله دغدغههای انسانشناسانه این نوشتار در باب حقیقت پرسش و پرسشگری است. به طور کلی در راستای تکامل نفس میتوان دو نوع کارکرد «تمهیدی» و «اصیل» را برای پرسشگری برشمرد.
بر اساس یک تحلیل پدیدارشناسانه در هر پرسشی لازم است نفس انسانی این مراحل طیکند: توجه و التفات نفسانی به یک موضوع، برخورداری از پیشدانستههای اجمالی و مبهم، تفکیک نمودن حیثیتها و جهات گوناگون در یک موضوع، ناسازگاری میان پیشدانستهها و پسدانستههای نفس، فاصلهگرفتن نفس و ذهن از موضوع مورد پرسش، طهارت و شایستگی نفس برای تولید پرسش پاک، تحقق مبادی فعل اختیاری در آفرینش پرسش.
این تحقیق در پرتو روش تحلیلی- عقلی به دنبال تبیین نقش و کارکرد «پرسش و پرسشگری» در تطورات نفس میباشد.
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
Analysis of the link between "questioning" and the development of the human soul
نویسنده [English]
- mostafa azizi alavijeh
Member of the Faculty of Al-Mustafa Al-Alamiya Society
چکیده [English]
One of the most prominent distinguishing features between humans and animals is the "questioning" nature of humans. The question is born from the searching mind of man, which originates from two aspects of knowledge and ignorance towards a subject. The act of questioning occurs in the context of the ego and causes the evolution and perfection of the ego. Which of the psychic powers is the active origin and source of the emergence of "question", and what process basically happens in the soul that a question is formed, and finally, what role does the act of questioning play in the development and perfection of the soul, among the anthropological concerns of this Writing about the truth is questioning and questioning. In general, in line with the evolution of the self, two types of "preliminary" and "genuine" functions can be listed for questioning. According to a phenomenological analysis, in every question, it is necessary for the human soul to go through the following stages: paying attention to an issue, having brief and vague preconceptions, distinguishing different aspects and values in the same issue, inconsistency between the pre-knowledge and post-knowledge of the self, taking a distance from the self. And the mind from the subject of the question, the purity and competence of the soul to produce a pure question, the realization of the principles of voluntary action in the creation of the question.
This research seeks to explain the role and function of "questioning" in the development of self .
کلیدواژهها [English]
- questioning
- evolution of the soul
- powers of the soul
- essential perfection
- union of the wise with the sensible
مقدمه
یکی از ویژگیهای اختصاصی انسان که او را از سایر حیوانات متمایز میکند خصلت «پرسشگری» است؛ سؤال، ریشه در یک درخواست تکوینی در سرشت انسان دارد که از رهگذر آن خیر و فیض و کمال خویش را از خداوند درخواست میکند. از این رو اهل معرفت سؤال را به سؤال لفظی و سؤال استعدادی تقسیممیکنند. (قیصری، 1375، ص 420)
از سوی دیگر میان کنشپرسشگری و تفکر یک پیوند دوسویه برقرار است؛ پرسش از جهتی زاییده تفکر، واز سوی دیگر سرچشمه آن است. میتوان گفت یکی از موضوعات مادر و اصلی که در همهی میدانهای معرفتی کاربرد دارد «پرسش از پرسش» یا فلسفهی پرسش است؛ پرسش دارای کارکردهای گوناگونی همچون: استفهام و استنطاق و جستجو برای کشف حقیقت، تثبیتنمودن و ریشهدار کردن یک فکر در جان انسانها، تردیدافکنی و تشکیک در یک فکر یا باور، رواندرمانی و معالجه بیماریهای روحی روانی، نقد و چالشآفرینی برای یک انگاره، کارکردهای تربیتی و اخلاقی، کارکردهای اجتماعی مانند مطالبهگری و عدالتخواهی و امر به معروف و نهی از منکر، و دیگر کارکردها است. از اینرو در متون دینی به ویژه در قرآن کریم از روش پرسشگری برای بیدار نمودن وجدانهای خفته و به عنوان یک روش تبلیغی کارآمد از سوی پیامبران الهی به کارگرفته شدهاست.
امروزه گفته میشود یکی از مهمترین راههای شناخت اولویتهای جامعه آشنایی با پرسشها و چالشهای زمانه است. شرط معاصرت یعنی شناخت پرسشها و چالشهای زمانه خود. کارل پوپر بر آن است که علم از مسئله و پرسش شروع میشود و به مسئله و پرسش ختم میشود، از سوی دیگر هر مسئلهی علمی به نوبهی خود از یک زمینهی نظری به وجود میآید و در بستر یک نظریه رشد پیدا میکند. یک مسئله و پرسش علمی سرآغاز تکوین یک نظریه است. البته خوب تنظیم کردن پرسش، مشکل است و کار سادهای نیست، آیا مسئله و پرسشی که طرح شده درست همان است که باید طرح شود؟ (پوپر، 1369، ص 162)
آنچه دغدغه اصلی این پژوهش است تحلیل پدیدارشناسی پرسش و بیان بنیانهای انسانشناسانه آن میباشد؛ اینکه اساسا فرایند شکلگیری پرسش در ذهن چیست؟ و خاستگاه تراوش پرسش کدام قوه از قوای تحریکی یا ادراکی است؟ نقش یک پرسش در تطوّرات نفس انسان چیست، و نقش استکمال نفس در تطور یک پرسش چیست؟ در این تحقیق تلاش شده در پرتو روش عقلی-تحلیلی و با رویکرد پدیدارشناسانه به این پرسشها پاسخ داده شود.
از جهت پیشینهی تحقیق باید گفت در زمینهی فلسفهی پرسش و پرسشگری آثار گوناگونی از سوی اندیشمندان غربی و اسلامی نگاشته شده؛ به عنوان نمونه میتوان از کتاب «پرسشهای زندگی» نوشته فرناندو سوتر، و نیز کتاب «پرسشها» نوشتهی گرگوری استاک، همچنین کتاب ارزشمند «پرسش از هستی یا هستی پرسش» اثر استاد ابراهیمی دینانی نام برد، اما موضوع کانونی این مقاله تاثیر پرسشگری در تطورات نفس است که به بررسی دو سویه تاثیر تکامل ذاتی نفس در زایش پرسش، و نیز تاثیر پرسشگری در تکامل جوهری نفس میپردازد. بنابراین بیان «بنیانهای انسانشناسی پرسشگری» زوایهی جدیدی است که این نوشتار تلاشمیکند بر روی ذهن مخاطب بگشاید.
پیرامون جنبههای نوآوری این مقاله که آن را از سایر نوشتههای مطرح در این زمینه متمایز میکند میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1- تحلیل نقش قوای نفس به ویژه «متخیّله» و «متفکّره» در زایش و تولید پرسش.
2- تبیین نقش قوای تحریکی نفس یا همان عوامل غیرشناختی در پرسشگری.
3- تحلیل پدیدارشناسانه چگونگی شکلگیری یک پرسش در صفحهی نفس انسان در ضمن هشت مرحله.
4- نقش تشکیک وجود نفس و حرکت اشتدادی آن در شدت و ضعف مراتب پرسشگری.
5- بیان کارکردهای نفسشناسانه پرسشگری با نگاه به آیات قرآن کریم.
شایان ذکر آنکه رویکرد اصلی این تحقیق رویکردی فلسفی-تحلیلی است که از منظر نفسشناسی حِکمی به پیوند پرسشگری و تطور نفس پرداخته است.
نقش قوای نفس در پیدایش «پرسش»
در یک تقسیم فراگیر قوای نفس انسانی به قوای تحریکی و ادراکی تقسیم میشود، و قوای ادراکی به ظاهری و باطنی، و قوای باطنی به انواع گوناگون طبقهبندی میشود. (ابن سینا، 1375، ص 53)
نقش قوهی حاسه و حواس پنجگانه در تولید پرسش نقش شایان توجهی است؛ گاهی استشمام یک بوی خاص، دیدن یک صحنهی شگفت انگیز، شنیدن یک صدای دلخراش، چشیدن یک طعم ویژه، و لمس یک چیز، زمینهساز طرح برخی از پرسشها در ذهن میشود. البته نقش قوهی حاسه در پرسشآفرینی یک نقش اعدادی و زمینه ساز است.
همچنین سهم قوهی خیال به عنوان گنجینه صورتهای محسوس در زایش پرسش شایان توجه است؛ قوهی خیال از حواس پنجگانه مددمیگیرد، و نقش حفظ و نگهداری صورتهایی را دارد که از حسمشترک وارد آن میشود؛ از اینرو حکیمان برآنند که خیال خزینهی حس مشترک است و دادههای او را نگهداری میکند؛ «تحفظ قوّه الخیال ما قَبِله الحسُّ المشترک من الحواسّ الجزئیّه الخمس» (ابنسینا، 1375، ص 61). قوه خیال قوهاى است که کارش صورتگیرى و عکسبردارى از واقعیات و اشیاء است، چه واقعیات بیرونى و چه واقعیات درونى یا نفسانى. قوهی خیال به خودى خود نمىتواند تصورى تولید کند، تنها کارى که مىتواند انجام دهد این است که اگر با واقعیتى از واقعیتها اتصال وجودى پیدا کند صورتى از آن واقعیت مىسازد و در خود ذخیرهمیکند. (مطهری، 1377، ج6، ص 271) نقش قوهی خیال در پرسشگری آن نیست که قوهی خیال خالق پرسش و مبدأ فاعلی آن است، بلکه این قوهی ادراکی تصاویر و تصوراتی را در اختیار سایر قوای ادراکی قرار میدهد تا از دل آنها پرسشهایی تولید گردد.
پرسش مهم در اینجا آن است که: نقش قوهی «متصرّفه» و «مفکّره» در زایش و تولید پرسش چیست؟
قوه متصرّفه یک قوهی کنشگر و فعّال است که در صورتهای ذخیره شده در قوهی خیال دخل و تصرف نموده و دست به ترکیب یا تجزیه آنها میزند و آنها را با یکدیگر ترکیب یا از یکدیگر جدا مینماید؛ مثلا قوه متصرفه میتواند انسانی شبیه پرندهای در ذهن بیافریند، یا دریایی از جیوه یا کوهی از زمرّد ایجاد کند. قوه متصرّفه اگر در خدمت قوه واهمه حیوانیه قرار بگیرد «متخیّله» نام دارد، و اگر در خدمت قوه ناطقه واقع شود «مفکّره» نامیده میشود. (ملاصدرا، 1981، ج8، ص 56)
با این توضیح نقش قوهی متخیله که همان قوهی متصرفه مسخَّر در خدمت واهمه است روشن میشود؛ گاهی خیالپردازیهای متخیله و ترکیب و تفصیلهایی که انجام میدهد زمینه را برای قوهی مفکّره فراهم نموده و پرسش توسط مفکّره تولید میشود. بدین معنا که قوهی متصرفه با فراهم نمودن صورتها و شکلها و ترکیبهای متنوع و گوناگون یک بستر فعال و قابل کنشگری را برای جولان قوهی مفکّره فراهم نموده و زمینه را برای طرح پرسشهای متنوع از زوایای گوناگون فراهم میکند؛ به عنوان مثال در طراحی و نقشهی یک ساختمان قوهی متخیله شروع به هنرنمایی و گزینهسازی نموده و اجزای یک ساختمان را به صورتهای متنوعی چینش میدهد، در نتیجه یک طیف متنوعی از طرحها و نقشهها در ذهن مهندس شکل میگیرد، اینجا قوهی مفکّره وارد میدان کارزار شده و بر اساس معیارهای عقلی و منطقی که دارد دست به سنجش و محاسبه و ارزیابی گزینههای مختلف زده و بهترین و برترین گزینه و طرح را با استناد به شواهد و قرائن و ادله کارشناسانه انتخاب میکند. بنابراین نقش قوهی متخیله در تنوعسازی و ایجاد جلوهها و چهرههای گوناگون یک واقعیت و به دنبال آن بسترسازی برای ورود قوهی مفکّره، نقش شایان توجهی است.
پس از این زمینهسازی که توسط حواسپنجگانه و سپس قوهی خیال و متخیله برای پرسشگری فراهم شده، نوبت به کنشگری عقل و قوهی در تسخیر آن یعنی «مفکّره» میرسد. از همینجا به این پرسش که رابطهی میان تفکر و پرسش چیست؟ پاسخ داده میشود؛ برخی پیوند میان تفکر و پرسش را عینیت دانسته و این دو را یکی میگیرند، برخی دیگر معتقدند میان آن دو رابطهی علّی و معلولی برقرار است، بدین معنا که یا تفکر علت زایش پرسش است، یا پرسش موجب تفکر و اندیشهورزی، یا این که هردو معلول علت دیگری هستند. ولی حق آن است که پرسشگری و تفکر در یکدیگر تأثیر متقابل و دوسویه دارند؛ تفکر در یک موضوعی موجب پیدایش پرسش شده، و آن پرسش بستر و زمینه را برای تفکر ژرفتر فراهم میکند. به بیان دیگر یک چرخش هرمنوتیکی یا یک اشتدادی حلقوی شکل میان این دو وجود دارد؛ یعنی طرح پرسش آمیخته با تفکر و اندیشهورزی است و این دو در یک چرخش حلقوی شکل به صورت فنری اشتداد یافته و موجب تکامل یکدیگر میشوند.
آنچه ذکر گردید نقش عقل نظری در پرسشآفرینی بود؛ حال پرسشی که به ذهن خطور میکند آناست که نقش عقل عملی در پرسشگری چیست؟ عقل عملی مبدأ محرّک بدن است، دو قوهی نزوعیهی شوقیه و فاعلهی محرکه که در عضلات است در خدمت عقل عملی هستند. از آنجا که هر کنشی مستند به یک شناخت است، عقل عملی کنشهای جزئی را به عنوان صغرای یک قیاس در اختیار عقل نظری قرارداده تا به یک استنباط دستیابد؛ مثلا راستگویی نیکوست (صغرا) و هر کار نیکویی شایسته است انجام شود (کبرا)؛ در نتیجه راستگویی شایسته است انجام شود. در اینجا عقل عملی در پرتو همکاری وهمیاری شوقیه و قوی فاعله تلاش میکند منویات عقل نظری را اجراء نماید. (ابنسینا، 1375، ص63و64)
گاهی یک پرسشی که از سوی عقل نظری مطرح میشود، باعث میشود عقل عملی برانگیخته شده و قوهی شوقیه و فاعلهی محرکه را تحریک کند تا بدن را برای کشف پاسخ آن پرسش به حرکت و تکاپو وادارد؛ وشاید فرسنگها مسافت را طیکند تا به پاسخی قانعکننده دستیابد.
شایان توجه آن که نقش عوامل غیر شناختی مانند عواطف و احساسات، حبّ و بغضها، امیال و شهوتها و لذتها و به طور کلی نقش قوهی شهویه و غضبیه در فرایند تولید پرسش را نباید مورد غفلت قرار داد؛ از اینرو در روایتی از امیر مؤمنان علی علیه است که پرسش دوگونه است: پرسش از روی تفقّه و برای کسب فهمژرف و آگاهیعمیق و کشف حقیقت، و پرسش از روی انگیزههایی غیر الهی و برای به رنجافکندن دیگران: «سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً» (ابن بابویه، 1427، ج2، ص 593). قرآن کریم نیز انسان را از برخی پرسشهای بیجا نهی نموده است :« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» (مائده: 101) شاید یکی از مصادیق این پرسشهای مورد نهی پرسشهای برخاسته از جهات غیر شناختی و برخاسته از حب وبغضهای شخصی باشد. گاهی نفرت از یک چیزی یا فردی انسان را وادار میکند تا پرسشی تحقیرآمیز و درهمکوبنده مطرح گردد که به لحاظ اخلاقی رفتاری ناپسند است.
پس از تبیین خاستگاه پرسشگری از منظر قوای نفسانی، شایسته است فرایند پیدایش و شکلگیری پرسش در نفس مورد واکاوی و تحلیل فلسفی و روانشناختی قرار بگیرد.
فرایند شکلگیری «پرسش» در نفس
پرسش اساسی در اینبار آن است که: چرا و چگونه یک پرسش در نفس شکل میگیرد؟ فرایند تکوّن و پیدایش پرسش در نفس چیست؟ چه اتفاقی در لایههای درونی نفس و ذهن رخمیدهد که موجب زایش یک پرسش میگردد؟ در یک تحلیل نفسشناسانه میتوان مراحل ذیل را برای شکلگیری و پیدایش یک پرسش در نفس انسان بیان نمود:
1)- گام نخست در زایش پرسش در نفس درگیری ذهن با یک موضوع است؛ منشأ این درگیرشدن ذهن و حساسشدن یک چیز برای انسان ممکن است یک نیاز فردی یا اجتماعی یا یکی از گرایشهای فطری مانند حس حقیقتجویی، حس کمالطلبی، حب ذات و غیره باشد.
به بیان دیگر تا زمانی که نفس انسان به یک موضوعی توجه و التفات ویژه نداشته باشد برای او پرسش مطرح نمیشود؛ انسان در خلال زندگی روزمره از کنار بسیاری از امور میگذرد ولی تا به نکته یا موضوعی توجه نکند و یک نحوه تمرکز ذهنی روی آن پیدا نکند، پرسش در ذهن او شکل نمیگیرد؛ گویی پیششرط هر پرسشی یک توجه و تمرکز ذهنی روی موضوعی خاص است. از اینرو بزرگترین مانع پرسشگری غفلت و بیتوجهی به امور پیرامون و سرسری گذشتن از کنار آنهاست. شایان توجه آنکه تمرکز نفس پیششرط اصلی در کنش پرسشگری است. در هر تمرکز ذهنی یک «نقطه مرکزی» وجود دارد که در کانون توجه و التفات قوی نفس قرار میگیرد. اساسا وحدت و اجتماع، اصل در تمرکز است و پراکندگی و تشتّت و تکثر، مانع اصلی تمرکز به شمارمیآید. در علوم تجربی نیز نوع عملکرد لیزر و فوکوس دوربین عکاسی مبتنی بر اصل تمرکز است. همچنین در ورزشهای رزمی تمرکز نیرو و کنترل انرژی در نقطهای که میخواهد ضربه وارد شود، بسیار نقشآفرین است. سرچشمه اصلی تمرکز و توجه تام نفس «ضبط نفس» یا «کنترل نفس» است؛ انسان در پرتو کنترل ذهن خود و مراقبت از ورودیهای ذهنی خویش میتواند قوای خویش را در یک محور خاصی متمرکز کند. در پرسشآفرینی نیز باید چنین تمرکز نفسانی پیداشود تا پرسشی دقیق از ذهن صادر گردد.
به دیگر سخن چرا ذهن انسان از میان موضوعات و چیزهای گوناگون و فراوانی که با آن مواجه است تنها از یک موضوع و مسأله خاصی میپرسد و کنشپرسشگری را بر روی آن متمرکز میکند؟ معیار گزینش او در پرسشآفرینی چیست؟
معیار و میزان گزینش موضوعات و محورهایی که ذهن برای پرسشگری برمیگزیند بستگی به میزان «توجه» او به آن موضوع دارد. این «اصل توجه» (Attention) نقش مهمی در تعیین گسترهی پرسشگری دارد. از سوی دیگر توجه و التفات به چیزی مقول به تشکیک و ذو مراتب است؛ از اینرو شدت و ضعف التفات و توجه به یک امری میزان جدیت و اهتمام در پرسشگری را معین میکند؛ (طباطبایی، 1362، ص174) دقیقا مانند یک زرّهبین که اگر بر یک موضوع و شیء خاصی متمرکز شود مایهی سوزش و آتشگرفتن آن نقطه موردنظر خواهدشد. به بیان دیگر ابزار زوم ذهن بر مطلبی خاص همان «پرسش» است. از سوی دیگر دامنهی اطلاعات و آگاهی ما گسترهی پرسش ما را تعیین می کند.
اما چه عاملی موجب برانگیختن توجه و التفات نفس انسان به چیزی میشود؟ علامه طباطبایی دو عامل مهم نیاز و تقاضای طبیعی و شرایط و محیط و فرهنگ اجتماعی را موجب جلب توجه انسان به موضوعی خاص میداند. (همان، 1362، ص 189) بنابراین نیازهای طبیعی و اجتماعی موجب جلب توجه پرسشگر به چیزی شده، و بارشپرسشی صورتمیگیرد.
2)- تا انسان یک معلومات و دادهها و دانستههای سربسته و ناقص نسبت به یک موضوع نداشته باشد ذهن درپی پرسش و پرسشگری نمیرود؛ از اینرو «هم سؤال از علم خیزد هم جواب». هر پرسشی دو رکن دارد: یک رکن علم و آگاهی اجمالی نسبت به چیزی، و یک رکن دیگر نادانی و عدم علم تفصیلی به سایر جوانب و ابعاد آن موضوع میباشد، هر دو رکن در شکلگیری پرسش نقش دارد.
فیلسوفان غربی نیز براین نکته تاکید دارند که سؤال هیچگاه نمیتواند از جهالت مطلق سرچشمه بگیرد؛ اگر چیزی را ندانم، یا عقیده نداشته باشم که دستکم چیزی میدانم، قادر نخواهم بود که حتی به طرح یک سؤال بپردازم. من بر مبنای آنچه میدانم، یا فکر میکنم میدانم، پرسش میکنم، چون به نظرم میرسد که دانشم ناکافی یا غیرقابل اعتماد است. (فرناندو سَوَتر، 1384، ص 42)
از اینرو پرسشگری و تولید پرسش یک فرایند تدریجی و گام به گام است نه یک فرایند دفعی و ناگهانی؛ تا یکسری گامهای پیشینی اتفاق نیافتد پرسشی در ذهن متولد نمیشود.
3)- هر دانستهی جدیدی مادهی ثانیه برای شکل گیری صورت پرسشی جدید است؛ یعنی هر چه معلومات و دانستهها و دانش انسان نسبت به یک موضوع بیشتر و فربهترگردد، پرسشها و ابهامات انسان نسبت به آن بیشتر و افزونترمیگردد. زیرا هر معلوم و دانستهای زمینه و بستر جدیدی برای پرسش جدیدی است. از اینرو کسانی که بیشتر میدانند به نادانی خویش بیشتر اعتراف دارند.
4)- دغدغهی ذهن و حساسیتش نسبت به یک زاویه و حیثیت خاص از یک موضوع نقش بسزایی در نوع خاص پرسش دارد؛ تشخیص زوایای مبهم و تیره و تاریک در یک موضوع موجب شده حس کنجکاوی و حقیقتجویی نسبت به او برانگیختهشده و انسان را وادارکند دربارهی آن پرسشگری کند. گاهی ماهیت و چیستی یک موضوع برای ذهن دغدغه و اهمیتدار است، گاهی چرایی و علت و منشأ یک پدیده، گاهی هدف و غایت یک موضوع، گاهی روش و شیوه کار در آن موضوع، گاهی وجود یک ناهماهنگی و تناقض و ناسازگاری در یک مجموعه موجب طرح پرسش میگردد، گاهی مقایسه و تطبیق دادن دو چیز در ذهن باعث پیدایش پرسش در ذهن میشود و ذهن را وامیدارد تا از نقاط اشتراک و امتیاز آن دو بپرسد، گاهی نقص و خلل و کاستی یا یک تالی فاسدی در یک اندیشه، محرک ذهن برای پرسش است، گاهی حسکمالجویی و زیادهخواهی انسان او را وامیدارد تا گام به گام درباره یک موضوع تحقیقکند تا به ریشهها و عوامل اصلی برسد. در روایتی امام صادق علیه السلام حیثیتهایی که ممکن است در یک موضوع شناخته شود را به چهار دسته تقسیم میفرمایند: پرسش از هستی یک شیء، پرسش از چیستی و گوهر و ذات او، پرسش از چگونگی و کیفیت و صفات او، پرسش از چرایی و علت او:
«..الحق الذی تطلب معرفته من الأشیاء هو أربعة أوجه: فأوّلها أن ینظر أ موجود هو أم لیس بموجود؟ و الثانی أن یعرف ما هو فی ذاته و جوهره؟ و الثالث أن یعرف کیف هو و ما صفته؟ و الرابع أن یعلم لماذا هو و لأیّ علة؟» (المجلسی، ج3، ص 148)
به طور کلی میتوان گفت نقش تفکیک حیثیّتها و جهات گوناگون در یک موضوع و متوجه نمودن پرسش به آن حیثیت خاص از برجستهترین ویژگیهای ذهن آدمی است؛ از این رو حکیمان گفتهاند: «لولا الاعتبارات و الحیثیّات لبطلت الحکمه». (ملاصدرا، بیتا، ص 31)
5)- یکی از عوامل مهم پرسشگری در ذهن وجود ناسازگاری و ناهمخوانی اطلاعات و پیشدانستههای ذهن انسان با پسدانستههای اوست. اگر ذهن دارای یک سری معلومات و پیشآگاهیهای مسلم و قطعی باشد، سپس مطالب تازهای به ذهن او وارد شود که با آن قبلیها منافات و مغایرت داشته باشد، سریع ذهن انسان درباره این ناسازگاری پرسشی را مطرح نموده و خواهان رفع آن است. جنس پرسش «چرا» و «لِمَ» برای حل ناسازگاریهای ذهنی است. به بیان دیگر گاهی یک نحو دیالکتیک و تضادی میان دادههای ذهنی شکل میگیرد که موجب زایش پرسشهای نو خواهد بود. وقتی گفتهمیشود پرسش در یک بستر دیالکتیکی شکل میگیرد یعنی وضعی موجود است (مرحلهی اول)، و به مرور زمان این وضع موجود نفی میشود و حالت تضاد با وضع اولیه رخمیدهد (مرحلهی دوم) و به دنبال آن تضاد دیگری میآید که بر تضاد قبلی چیرهشده، از آن میگذرد یعنی نفی اولیه نفی میشود (مرحلهی سوم). (کرد فیروزجایی، عبدی، 1400، ص 25)
در داستان حضرت موسی و خضر علیهما السلام پرسشهایی در ذهن حضرت موسی علیه السلام دربارهی عملکرد به ظاهر نادرست حضرت خضر پدیدآمد که با پیشدانستههای مسلم ایشان ناسازگار بود، سه پرسش مطرح در ذهن ایشان عبارت است از: « قَالَ أَ خَرَقْتهََا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا»، « أَ قَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةَ بِغَیرِْ نَفْس»، « قَالَ لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا». (کهف: 71، 74، 77)
از این رو خود حضرت خضر پیشبینی این مطلب را نمود و از آغاز راه با ایشان شرط نمود که از هیچ چیز پرسش نکند تا خود پرده از چهره حقیقت بردارد؛ «قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنىِ فَلَا تَسَْلْنىِ عَن شىَْءٍ حَتىَّ أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا». (کهف: 70)
6)- یکی از نکات شایان توجه در فرایند تولید و خلق پرسش جدید آن است که کاوشگر بایستی از موضوع مورد تأمل و پرسش «فاصلهی ذهنی» گرفته و خود را از درون آن موضوع بیرون کشیده و جداسازد و آن موضوع را از افقی برتر کاویده و مورد پرسش قراردهد. این نحوهی نگرش بیرونی و از افقی برتر به اشیاء موجب یک نگاه کلنگر و جامعنگر شده و انسان را در سیر از کلی به جزئی یاری میرساند؛ بنابراین تا انسان نتواند از بالا نگاه کند نمیتواند تولید پرسش کند. اما اینکه چگونه انسان خود را از دل امور بیرون کشیده و فاصله ذهنی با آنها برقرار کند، باید گفت این یک مهارت و هنری است که نیاز به تمرین و ممارست دارد. احاطه به جوانب و زوایای گوناگون یک موضوع و نگاه کلی و شمولی به آنها در ضمن یک منظومه منسجم، و بازنگری مجدد و ترمیمگرایانه به آن انسان را در پیدایش یک نگاه کلنگرانه یاری میرساند.
در یک تقسیم کلی میتوان پرسشها را به «پرسش مخروطی» و «پرسش قیفی» تقسیم نمود؛ پرسش مخروطی یعنی پرسش از جزئی به کلی؛ زیرا که اینگونه پرسشها به مخروطی تشبیه شده که دهانهای تنگ داشته و هر مقدار پایین میرود فراختر میشود. برعکس، پرسشهای قیفی دهانهای فراخ داشته و هرچه جلوتر میرود باریکتر میشود؛ پرسش از کلی به جزئی را میتوان به یک قیف تشبیه نمود.
7)- این نقطه حائز اهمیت است که آیا کنش پرسشگری یک امر فطری است که خداوند در سرشت هر انسانی قرار داده است یا این که امری کاملا اکتسابی است که باید خود انسان با تلاش و کوشش به دستآورد؟ به نظر میرسد بر اساس پژوهشهای صورتگرفته در کودکان و نخستین پرسشهایی که از انسان ظهور و بروز میکند، باید گفت حسپرسشگری یک گرایش فطری و ذاتی است که بذر آن بالقوه در نهاد و سرشت هر انسانی قرار داده شده که بایستی در ضمن یک برنامه پرورشی دقیق به شکوفایی و بالندگی خود برسد. از این رو نقش بستر سازی و تربیتپرسشمحور و خلاقانه در شکوفایی این گرایش اصیل فطری بسیار مؤثر است.
ذهن برخی انسانها منفعل و اسفنجگونه است به گونهای که صرفا از دیگران دریافت میکند؛ ذهن این افراد تنها ورودی دارد نه خروجی و تولید. این گونه ذهنهای اسفنجی نمیتوانند خلاق پرسش باشند، بلکه مصرفکنندهی پرسش دیگران هستند. در مقابل ذهنهای فعّال و زایشگر و مثمر هستند که هم دارای ورودی هستند و هم خروجیهای ارزشمند.
8- شایان ذکر آن که «ظرف ایجاد پرسش» تأثیر شگرفی بر پیدایش و زایش پرسش در نفس انسان دارد؛ قرآن کریم میفرماید: « وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاَّ نَکِداً» (اعراف: 58) « و زمین پاک و آماده، گیاهش به اذن پروردگارش برمىآید؛ و آن زمینى که ناپاک و نامناسب است گیاهش جز اندک و بىفایده برنمىآید».
از اینرو اگر ظرف شکلگیری پرسش که نفس و جان آدمی است پاک و پاکیزه و نورانی باشد پرسش برخاسته و نشأتگرفته از آن نیز نورانی و خیر و موجب گشایش قفلهای دانش و معرفت خواهدشد، ولی اگر این پرسش از یک نفس و ذهن آلوده و تاریک و گناهآلود برخیزد، نمیتواند مایهی خیر و برکت و رویش گردد. به بیان دیگر همانگونه که گناه در معرفت و آگاهی انسان تأثیر منفی دارد، گناه و رذائل نفسانی نیز در سنخ پرسشی که از آن برمیخیزد نیز نقش دارد؛ زیرا از کوزه همان برون تراود که دراوست. از اینرو صدر المتألهین درباره ظرف آلوده نفس و عوامل آلودگی آن میگویند:
«فبتکرّر الجهالات و ترادف السیئات و اکتساب التصدیقات الکاذبه و الخیالات الفاسده مع التقلیدات و التعصبات الحاجبه حتی أن ترسّخت الأکاذیب الوهمانیه و صارت کالمسامیر المؤکّده فی القلوب، مع ما تولّدت عنها من ذمائم الصفات و قبائح الأخلاق و رذائل الملکات، فهذا الجوهر الشیطانی قد یکون من ماء العلوم الکاذبه الممزوجه بالشرور والظلمات المزدوجه من قبائح السیّئات». (ملاصدرا، 1366، ج1، ص 406)؛ پرسشی که از چنین نفس تاریک و آلودهای سربرمیآورد پرسشی آلوده و تاریک میباشد؛ زیرا میوهی درختی تلخ و بد بوست.
9)- اگر کنشپرسشگری یک فعل ارادی است، بایستی بهرهمند از مبادی فعل اختیاری باشد؛ یعنی انگیزهی طرح پرسش را داشته باشد، سپس در پی این انگیزه محرّک شوق و رغبت نسبت به انجام این کنش برانگیختهشود، و بعد از آن اراده و عزم آفرینش پرسش در نفس شکلبگیرد، و در آخرین مرحله رفتار و کنش پرسشگری محقق شود. حال پرسش اساسی این است که انگیزه و داعی برای پرسشگری چه چیزی باید باشد؟
به نظر میرسد بهترین انگیزه و محرّک برای کنشپرسشگری دسترسی به دانش و آگاهی و کشف حقیقت است. اگر پرسش و مسألهای در ذهن آفریده نشود، دانش و معرفت در گنجینههای خود زندانی و محبوس شده و دستیابی به آن ممکن نخواهد بود. البته برخی از پرسشگرها انگیزههای نادرست و غیر اخلاقی برای طرح پرسش دارند که بایستی از آن دوریگزیده و حس حقیقتجویی و معرفتیابی را در خود زنده کنند؛ انگیزههایی مانند لجاجت، تحقیر دیگران، مچگیری، خودنمایی و تفاخر علمی، و غیره از جمله انگیزههای ناشایستی است که باید در «اخلاق پرسشگری» مورد توجه قرار بگیرد و از آن اجتناب شود.
10- از نکات شایان توجه آنکه خداوند نفس انسانی را مثال و نمونهای برای ذات و صفات و افعال خود قرار داد تا معرفت نفس نردبانی باشد برای معرفت پروردگار؛ از این رو ذات و سرشت نفس را مجرد از ماده و ویژگیهای مادی قرارداد و آن را دارای قدرت و علم و اراده و حیات و سمع و بصر ساخت و برای او مملکتی شبیه به مملکت خویش قرارداد تا هرچه را اراده کند بیافریند. اما نفس انسانی اگرچه از سنخ عالم ملکوت و جهان قدرت و سطوت و خلاقیت است، ولی به خاطر اینکه در مراتب نزول واقع شده و میان او و خداوند که سرچشمه قدرت و خلاقیت است فاصله وجود دارد، دچار ضعف شده و تواناییهای او به فعلیت نرسیده است؛ از اینرو اهل معرفت برآنند که کثرت واسطهها میان یک شیء و سرچشمهی وجود موجب سستی و ضعف وجود او میشود. (ملاصدرا، 1981، ج1، ص 266) همین اصلی کلی در خلق و آفریدن پرسش توسط نفس ساری است؛ نفس به خاطر اقتضای ذات و سرشت مجردش آفرینند و خلّاق آفریده شده و میتواند پرسشهای ژرف و متینی بیافریند، اما در اثر فرو رفتن در لذتهای مادی و حیوانی قدرت خلاقیت او کاسته شده و در پرسشآفرینی سست و ضعیف شده است. اگر موانع وجودی و معرفتی نفس زدوده شود، قدرت گرفته و دست به پرسشهای ژرفی خواهد زد.
نفس انسانی این مراحل دهگانه را بایستی طیبکند تا بتواند فرایند شکلگیری یک پرسش را محققسازد.
نقش پرسشگری در استکمال نفس
بر پایه حکمت متعالیه نفس انسانی همسوی با نظام هستی، حقیقتی مشکک و دارای مراتب گوناگون دارد که جهت امتیاز آن به جهت اشتراک و اتحاد آن بازگشت میکند؛ این نفس از مرتبهی بدنی و طبیعی که نازلترین مرتبه است شروع و پس از گذار از مرتبه مثالی به برترین مرتبه که مرتبهی عقلی و فراعقلی است سیر استکمالی و صعودی دارد؛ «النفس متطورة فی الأطوار منقلبة فی الشئون الحسیة و الخیالیة و العقلیة. أن کل نفس من لدن أول تعلقها بالبدن و حدوثها إلى أقصى مراتب تجردها و عاقلیتها و معقولیتها شیء واحد و جوهر واحد واقع تحت ماهیة نوعیة إنسانیة».
( ملاصدرا، 1981، ج8، ص 344)
از سوی دیگر برپایه قاعده «النفس فی وحدتها کلّ القوی» همهی افعال و کنشگری قوای نفس به خود نفس نسبت داده میشود: « فإن التحقیق عند النظر العمیق أن فعل کلّ حاسة و قوّة من حیث هو فعل تلک القوة هو فعل النفس». (همان، ج6، ص 377)
براین پایه اگر نفس انسانی حقیقتی واحد و مشکک و ذومراتب است؛ نقش پرسشگری و تولید پرسش در استکمال جوهری نفس و سیر جوهر آن از مرتبهی مثالی به مراتبهی عقلی و فراعقلی چیست؟ دو نوع کارکرد «تمهیدی و ابزاری» و کارکرد «نفسی و اصیل» برای پرسش و پرسشگری میتوان برشمرد:
کارکرد تمهیدی و مقدّمی: از آنجا که «پرسش» کلید قفل گنجینهی دانش است چنانکه در روایات معصومین علیهم السلام برآن تأکید شده: « إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیْهِ قُفْلٌ وَ مِفْتَاحُهُ الْمَسْأَلَةُ.» (کلینی، 1407، ج1، ص 40)، تولید و خلق پرسش موجب باز شدن درهای دانش و معرفت شده و نفس در پرتو این معرفت و آگاهی به تکامل و استکمال جوهری دستمییابد. در این کارکرد ابزاری و آلی پرسش تنها نقش کلید را برای گشودن درهای بستهی دانش داشته و زمینهساز رشد و تعالی علمی میگردد.
اما نقش اصالی و نفسی پرسش و پرسشآفرینی را باید در فرایند تحقق پرسش در نفس انسان جسجو نمود؛ در این کارکرد خود پرسش یک کمال علمی و ذاتی برای نفس شمردهمیشود؛ زیرا پرسش در پرتو معلومات و پیشدانستههای ذهنی تحقق یافته و از دانش برمیخیزد و خود از سنخ علم و دانش است که کمال نفسانی به شمارمیآید؛ از این رو در روایات پرسش نیکو و زیبا نیمی از دانش به شمار آمده: «حُسْنُ السُّؤَالِ نِصْفُ الْعِلْم» (مجلسی، 1403، ج1، ص 224)
از همینجا در پرتو تشکیک وجودی نفس میتوان نتیجه گرفت که نفس قوی که به مرتبهی تجرد عقلی و فراعقلی دستیافته طراز بالایی از پرسش را تولید میکند، و نفسی که در مرتبهی حسی و خیالی باقی مانده پرسشی در خور مرتبهی وجودی خویش خلق میکند. متقابلا پرسش ژرف و عمیق موجب تعالی و تکامل نفس شده، و پرسش ضعیف و سست موجب انحطاط و پستی نفس میگردد. بنابراین یک تأثیر و کنشگری متقابل میان مرتبهی وجودی نفس و پرسشی که از آن مرتبه متولد و متکوّن میشود وجود دارد، هم کمال وجودی نفس در کیفیت و طراز پرسش مؤثر است، و هم پرسش با کیفیت و ژرف و متین موجب تکامل نفس میشود. شیخ الرئیس بوعلیسینا در یک تقسیمبندی کلی استعداد و قابلیت نفس برای دریافت کمالات را به سه مرتبه تقسیم میکند:
1-استعداد محض که هنوز به فعلیت نرسیده است؛ مانند استعداد و قابلیت کودک نسبت به کتابت و نوشتن، این مرتبه از استعداد «قوهی مطلقه یا هیولانیه» نام دارد.
2-مرتبه دوم استعداد که به فعلیت نزدیکتر بوده و قویتر از مرتبهی پیشین است؛ و ان عبارت از فراهم شدن برخی از ابزار و ادوات زمینهساز که انسان را متمکّن و توانا میکند برای انجام فعل؛ در مثال مذکور کودکی که رشد نسبی کرده و دوات و قلم و حروف الفبا را به تنهایی میشناسد، و آمادگی اولیه را برای نوشتن دارد، این مرتبه از استعداد «قوهی ممکّنه» نام دارد.
3- استعداد و قابلیتی که کامل شده و فرد میتواند هرگاه اراده کند دست به نوشتن بزند، بدون نیاز به اکتساب و تمرین، بلکه تنها کافی است اراده نوشتن کند، این مرتبه از استعداد را «کمال القوّه» نامیدهمیشود. (ابنسینا، 1375، ص66)
همین سه مرتبه از استعداد و قابلیت و قوه درباره «کنش پرسشگری» قابل پیادهسازی است؛ کودکی که نسبت به طرح پرسش حالت استعداد و قابلیت محض دارد، او برخردار از نفس پرسشگر هیولانی است. در مرتبه بعدی کودک به یکسری سرمایههای اولیه و ضروری برای آفرینش پرسش دستمییابد که او را توانا و متمکّن از طرح پرسش میسازد. در مرحله سوم استعداد او به مرحله کمال و تمام رسیده و به مجردی که ارادهکند میتواند طرح پرسش نماید. البته خود این مرتبه سوم خود دارای مراتب و مراحل گوناگونی از جهت شدت و ضعف است.
نکته شایان توجه آن که: در پرتو قاعده «اتحاد عاقل به معقول» میتوان استکمال جوهری نفس را از رهگذر پرسش و پرسشگری تبیین نمود؛ در حکمت متعالیه ثابت شده که نفس ناطقه با صورتهای علمیه و به طور کلی با آفریدهها و منشئات خود اضافهی اشراقیه و معیّت قیومیّه دارد و نفس علت فاعلی آنهاست و نه علت قابلی:
« أن العاقل فی إدراکه للمعقولات یتحد بها و یصیر عین تلک الأشیاء على وجه ألطف و أشرف مما هی فی الخارج.. أن النفس عند إدراکها للحسیات و المتخیلات تفعل صورا قائمة الوجود بها لکن قیام المفعول بالفاعل لا قیام العرض بالموضوع.» (ملاصدرا، بیتا، ص 128)
بر پایه این کبرای کلی، پرسشهایی که نفس انسانی میآفریند نسبت به نفس اضافهی اشراقیه داشته و رابطه نفس به آنها رابطه فاعل مخترع است تا قابل منفعل. پس نفس با پرسش پیوند وجودی دارد و هر پرسشی مایهی فربه شدن و تکامل ذاتی نفس شده و بر اشتداد وجودی او میافزاید. گواه بر این مدعا آن است که به هرمیزان گوهر نفس قویتر و کاملتر گردد، پرسشهایی که از او تراوش میکند ژرفتر و دقیقتر خواهد بود. از اینرو نفس از رهگذر پرسشپردازی و پرسشگری در مراحل خویش استکمال نموده و از قوه به فعل حرکت و ترقی میکند. ملاصدرا بر این نکته تأکید دارد که انسان با علم وجدانی و حضور میتواند این دگرگونی ذاتی را در درون خویش شهود کند:
«فللنفس جهة استمرار و جهة تجدّد لتعلّقها بالطرفین العقل و الهیولى و کل من رجع إلى وجدانه وجد أن هذه الهویة الحالیة منه غیر الهویة الماضیة و الآتیة لا بمجرّد اختلاف العوارض بل اختلاف أطوار لذات واحدة» (ملاصدرا، 1401، ص 230)
نکته شایان توجه آنکه آیا میتوان به این نتیجه رسید که هر پرسشی که از ذهن انسانی صادر میشود یک پرسش تک و منحصر به فردی است که تکرار ناپذیر است؟
شاید بتوان این ادعا را با این دلیل تبیین نمود که: هر ذهن و نفسی دارای پیشدانستهها و بهرهمند از یک ساختار خاص معرفتی است، هر پرسشی که از ذهنی خاص تراوش میکند نشأت گرفته از ذهنیتی خاص با هویتی از پیشساخته شده است، از اینرو پرسشی که از لابلای انبوهی از آگاهیها و معرفتها سربرمیآورد یک پرسشی خاص و منحصر به فرد است؛ زیرا این پرسش مستند به یک جوهرخاص نفسانی با تکاپوی ذاتی خاصی است. همین پرسش اگر از یک ذهنیت و یک نفس پویای دیگری با هویت و ساختاری متفاوت تولید شود، یک هویت جدید و خاصی داشته و بهرهمند از یک خاستگاه معرفتی ویژهای است. بنابراین میتوان به یک معنای خاصی میتوان گفت هیچ پرسش تکراری وجود ندارد.
از این نکته یک پرسش دیگر تولید میشود و آن اینکه: آیا هر پرسشی مسبوق به یک افق ذهنی و ذهنیت خاصی است، در نتیجه پرسشها به تعداد پیشدانستهها و پیشفرضها متعدد و متکثر میشوند، یا اینکه میتوان پرسش بدون پیشفرض و بدون افق ذهنی خاصی تولید نمود؟
این پرسش از خاستگاه هرمنوتیک فلسفی نشأت گرفته و نقش پیشدانستهها و افق ذهنی در آفرینش پرسش را مورد پرسش قرار میدهد. در پاسخ بایستی میان دو مطلب تفکیک نمود:
گاهی گفته میشود معرفتهای پیشین ولی ناقص انسان موجب پرسش برای کشف زوایای کور و مبهم و تاریک یک موضوع میشود، این مطلب درستی است؛ تا انسان نسبت به یک موضوع معلومات و دادههای اجمالی نداشته باشد اساسا ذهن تولید پرسش نمیکند، از این جهت هر پرسشی از علم برمیخیزد و مسبوق به دانش و آگاهی سربسته است.
اما گاهی مبنای هرمنوتیک گادامر به استخدام گرفته میشود و بیان میگردد که اساسا پیدایش یک پرسش مرهون امتزاج افق ذهنی یک متن یا یک فرد با افق ذهنی پرسشگر میباشد؛ و اگر این دو افق با یکدیگر ممتزج و آمیخته نشوند پرسشی شکل نمیگیرد، ( ( Gadamer, 1994,p.388 این مطلب صحیح نیست؛ زیرا علاوه بر مخالفت با فهم عرفی و وجدانی از پرسش موجب فروافتادن در دام نسبیگرایی میباشد.
نقش پرسشگری در سعادت و شقاوت نفس
یکی از پرسشهای مهم در باب پیوند نفس با کنش پرسشگری آن است که: آیا پرسشگری و خلق پرسشهای علمی در سعادت و شقاوت انسان نقشی دارد یا خیر؟
پاسخ به این پرسش در گرو آن است که نخست معیار و میزان سعادت و شقاوت مشخص شود؛ فارابی معیار سعادت را خیری میداند که مطلوب بالذات باشد: «و السعادة هی الخیر المطلوب لذاته، و لیست تطلب أصلا و لا فی وقت من الأوقات لینال بها شیء آخر، و لیس وراءها شیء آخر یمکن أن یناله الانسان أعظم منها» (فارابی، 1995، ص 101) بر اساس این معیار پرسشگری پیرامون یک موضوعی به خودی خود مطلوب بالذات و خیر مطلق نیست؛ بلکه پرسش کلید گنجینه معرفت و دانش است برای کشف حقیقت و افزودن علم و دانش. بنابراین پرسشآفرینی چون یکی از عواملی است که مقدمه و زمینه دستیابی به سعادت حقیقی را فراهم میکند مطلوب بالتبع است نه مطلوب بالذات.
ابن سینا معیار سعادت نفس را به سعادت قوای نفس میداند، و ملاک سعادت قوا را دستیابی هر قوهای به کمال متناسب با خود برمیشمرد؛ از اینرو سعادت قوهی خیال فعلیت بخشیدن به تخیلات نیکوست، سعادت قوهی عقل نیل به ادراکات عقلی است، همینطور قوهی غضبیه و شهویه سعادتشان در حصول کمالات متناسب و درخور آن قوه میباشد: « إنّ لکلّ قوّة فعلا هو کمالها، و حصول کمالها سعادتها و کمال الشهوة و سعادتها هو اللذّة، و کمال الغضب و سعادته هو الغلبة، و الوهم الرّجاء و التمنّى، و الخیال تخیّل المستحسنات. و کذلک کمال الأنفس الانسانیّة أن یکون عقلا مجرّدا عن المادّة و عن لواحق المادّة، فانّ النفس الانسانیّة لیس فعلها الذی یختصّ بها ادراک المعقولات فقط، بل لها بمشارکة البدن أفعال أخرى لها بحسها سعادات، و ذلک اذا کانت هى على ما ینبغى، و ذلک أن تکون تلک الأفعال سائقة الى العدالة». (ابن سینا، 1404، ص 109) شایان توجه آنکه شیخ اشراق به پیروی از بوعلی همین معیار سعادت را پذیرفته و سعادت عقل نظری را درک حقایق نظام هستی با همان سلسله مراتب طولی آن، و سعادت عقل عملی را پیراستن نفس از وابستگیهای بدنی برمیشمرد. (سهروردی، 1380، ص 65)
بر پایه این معیار سعادت، یکی از کمالات قوهی عاقله دستیابی به معقولات و ادراکات عقلی است، و یکی از بهترین راههای دستیابی به کمال عقلی پرسشآفرینی و تعقلی است که هم مقدمه و زمینه ساز پرسشگری است و هم خود معلول و ثمره کنش پرسشی است.
حکیم صدر المتألهین معیار سعادت را درک حقیقه وجود و پیراستگی نفس از شوائب مادی و دستیابی به مقام تجرد نفس، میداند: « فسعادة النفس و کمالها هو الوجود الاستقلالی المجرد و التصور للمعقولات و العلم بحقائق الأشیاء على ما هی علیها و مشاهدة الأمور العقلیة و الذوات النورانیة» (ملاصدرا، 1981، ج 9، ص 128)
بر این اساس اگر پرسشگری و تأمل و تفکر در خلق پرسش موجب درک حقیقت وجود و رسیدن نفس به استقلال وجودی گردد، که قطعا چنین است، میتوان آن را مؤثر در سعادت و شقاوت نفس برشمرد. شایان توجه آنکه متعلَّق پرسش و موضوعی که انسان در آن دست به آفریدن پرسش میزند و نیز انگیزه و نیت پرسشگر نقش بسزایی در سعادت و شقاوت انسان دارد.
کارکردشناسی پرسشگری در ارتباط با نفس
توجه به کارکرد و نقشآفرینی پرسش با نگاه به کارکردهای نفسشناسانه یکی از مباحث مهم در فلسفه پرسش است؛ در ذیل برخی از این کارکردها تحلیل میشود:
1- بازگرداندن انسان به فطرت الهی خویش
یکی از کارکردهای پرسش در ارتباط با نفس انسانی بیدار کردن وجدان و ضمیر آدمی و زمینهسازی برای بازگشت غافلان و مجرمان به فطرت انسانی و الهی است، قرآن کریم در داستان حضرت ابراهیم علیه السلام سخن از پرسش کلیدی و تکاندهنده حضرت ابراهیم علیه السلام میکند هنگامی که از بیتپرستان میخواهد از بت بزرگ بپرسند که آیا تو بتهای دیگر را شکستی؟:
«قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَسَْلُوهُمْ إِن کَانُواْ یَنطِقُونَ فَرَجَعُواْ إِلىَ أَنفُسِهِمْ فَقَالُواْ إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّلِمُون» (انبیاء: 63 و 64) « حضرت ابراهیم گفت: « بلکه آن را این بزرگترشان کرده است، اگر سخن مىگویند از آنها بپرسید. پس به خود آمده و به یکدیگر گفتند: «در حقیقت، شما ستمکارید.»
همچنین حضرت ابراهیم علیه السلام برای بازگرداندن عموی خویش به فطرت و عقل از این شیوه پرسشی استفاده کردند: «إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا» (مریم: 42)
2- کارکرد سرزنش و ملامت نفس
یکی از برجستهترین کارکردهای روانشناختی پرسش در ارتباط با تربیت نفس انسانی کارکرد سرزنشگری و ملامت نفس پس از ارتکاب گناه و جرم است، در این کارکرد وجدان زنده انسان خاطی در محکمه درونی بر مسند قضاوت مینشیند و با پرسشگری از نعمتها و احسانهایی که آفریننده و هستی بخش جهان به انسان داده شروع به سرزنش و متنبّه ساختن نفس نموده و او را دچار عذاب وجدان میسازد تا از کرده خویش پشیمان شود و دیگر مرتکب آن کار زشت نشود؛ قرآن کریم در اینبار میفرماید: «وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ أَ یحَْسَبُ الْانسَانُ أَلَّن نجَّْمَعَ عِظَامَه...أَ یحَْسَبُ الْانسَانُ أَن یُترَْکَ سُدىً أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِّن مَّنىٍِّ یُمْنى» (قیامت: 36،37 ،2،3)
3- برانگیختن عقل و خرد
یکی دیگر از کارکردهای پرسش و پرسشگری در ارتباط با نفسس انسان برانگیختن قدرت تفکر و اندیشه و خرد انسانهاست؛ در جریان حضرت یوسف علیه السلام قرآن کریم سخن از شیوهی پرسشگری ایشان میکند برای اقناع همراهان ایشان در زندان:
«یا صاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ؟» (یوسف: 39) «اى دو رفیق زندانیم، آیا خدایان پراکنده بهترند یا خداى یگانه مقتدر؟». این شیوه پرسشی بسیار اوقع در نفس است تا به کارگیری گزارههای خبری که فاقد جنبه انگیزشی میباشد؛ روش پرسشآفرینی در تربیت فکری و عقلانی مخاطب بسیار مؤثر و کارساز است.
4- تحریک قوهی غضبیه و شهویه
یکی دیگر از کارکردهای نفسشناسانه پرسش تحریک و تهییج و برانگیختن قوهی غضبیه در جهت مثبت یا منفی است؛ (سیوطی، ج3، ص 268) قرآن کریم در اینباره میفرماید: «أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ» (توبه: 13)
«چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند، و آنان بودند که نخستینبار [جنگ را] با شما آغاز کردند، نمىجنگید؟ آیا از آنان مىترسید؟ با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.»
5- نقش پرسش در تزکیه نفس
یکی از کارکردهای مهم طرح پرسش در راستای رشد و کمال نفس انسانی نقش پرسش در فرایند دعوت به تزکیه نفس و پاکی است؛ خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام دستور میدهد از روی تلطّف و مهربانی و با زبان پرسش از فرعون طغیانگر بخواه که به پاکی و هدایت رویآورد:
« اذْهَبْ إِلىَ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُلْ هَل لَّکَ إِلىَ أَن تَزَکى» (نازعات: 17 و 18)
« «به سوى فرعون برو که وى سر برداشته است؛ و بگو: آیا سَرِ آن دارى که به پاکیزگى گرایى، و تو را به سوى پروردگارت راه نمایم تا پروا بدارى؟»
این استفهام که بهصورت پیشنهاد و درخواست است نه آمریّت، براى آناست که نفس طاغى را برنیانگیزد و نرماند. این آیه بیان روشن دعوت موسى و چگونگى و مواجهه با فرعون طاغى است که از خلال تعبیرات آن، مهربانى و ادب و نزاکت در بیان، و توجه به اصول تربیت، نمایان است، چه فرعون و همه طاغیان داراى سرشت همه انسانها میباشند که عوامل نفسانى و خارجى و قدرت ظاهرى آنها را منحرف میکند و بهطغیان وامیدارد، و چون رسالت الهى توجهش بهاصلاح نفوس و تربیت مىباشد و پیامبران اطباء نفوسند، نخست با مهربانى و آرامى و دقت در نفسیّات، بهعلاج بیماریهاى درونى بهخصوص بیمارى طغیان مىپردازند. (طالقانی، 1403، ج3، ص 93)
الگوی« کلید و قفل» برای «پرسشگری»
در روایتی امام صادق علیه السلام پرسش را به کلیدی تشبیه میفرمایند که گشایشگر قفل گنجینهی دانش است: « إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیْهِ قُفْلٌ وَ مِفْتَاحُهُ الْمَسْأَلَةُ.» (کلینی، 1387، ج1، ص 96)
چند پرسش اساسی پیرامون این روایت کلیدی مطرح است؛ 1- این قفلی که بر دانش خورده چیست؟ قفل گنجینه دانش چیست؟ 2- چرا علم و دانش دارای قفل است؟ چرا بر گنجینه دانش قفل و بست وجود دارد و چرا نباید دانش به طور رها و باز و آزاد در اختیار بشر قرار بگیرد؟
3- با توجه به اینکه بایستی میان قفل و کلید سنخیت و تناسب وجود داشته باشد و هر کلیدی به هر قفلی نمیخورد، و هر قفلی را هر کلیدی نمیگشاید، آیا هر پرسشی میتواند باز کننده و فاتح هر دانشی باشد؟ یا اینکه سنخیت میان دانش و پرسش یک نقطه محوری و اساسی به شمار میآید؟
این قفلی که بر دانش و علم خورده همان قفل ابهام و اجمال و تیره و تار بودن زوایا و جنبههای گوناگون واقعیت است؛ البته این ابهام مربوط به مقام اثبات و برای نفس و ذهن ناقص و نارسای انسان وجود دارد.
از آنجا که جهان مادی جهانی همراه با قابلیتها و استعدادها و بالقوّههاست، و نیز انسان از این قاعده مستثنا نیست، پس دانش و آگاهی دارای قفل و مانعی است که انسان در پرتو رشد و شکوفایی گام به گام که در گوهر وجودی او اتفاقمیافتد، میتواند در خور ظرفیت وجودیش دانش را به دستبیاورد.
شایان ذکر آنکه پرسشگری و زایشپرسشی مایهی حیاتبخشی به علم و معرفت است؛ از اینرو امام باقر علیه السلام میفرمایند: « رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا الْعِلْمَ؛ قُلْتُ وَ مَا إِحْیَاؤُهُ؟ قَالَ: أَنْ یُذَاکِرَ بِهِ أَهْلَ الدِّینِ وَ أَهْلَ الْوَرَعِ» (همان، ص 41).
در این الگو یک سازندهی کلید وجود دارد که کلید را متناسب و مسانخ با قفل میسازد، که همان نفس و عقل پرسشگر است. یک قفل وجود دارد که همان سربسته و مجمل و مبهم بودن زوایای یک واقعیت است. به هر میزان کلیدهای جدیدی برای گشودن قفلها اختراع و تولید میشود، دو مرتبه قفلها و ابهامات جدیدتری زاییده شده که نیاز به کلیدها و مفاتیح نو وجدید است، و این رقابت میان قفل و کلید همواره ادامه مییابد؛ که البته هر ساختن پرسش و کللید جدید و هر پاسخ نو به استکمال نفس انسانی کمک بسیار شایانی میکند.
نتیجهگیری
نقش قوای ادراکی و تحریکی نفس یا عوامل شناختی و غیر شناختی در پیدایش پرسش نقش بسزایی است. اگرچه طراح اصلی پرسش قوهی عاقله است ولی نمیتوان از نقش حواسپنجگانه و قوه خیال در آفرینش پرسش غفلت نمود؛ این دو قوهی ظاهری و باطنی نقش اعدادی و بسترساز برای زایش پرسش را ایفا میکنند.
نفس انسانی در اثر کنشپرسشگری به تطور و تکامل ذاتی دستمییابد؛ بلکه میتوان گفت یک کنش و تأثیر متقابل و دوسویه میان تطور نفس و کنشپرسشگری وجود دارد، و هر یک موجب تکامل دیگری میشود. نقش پیشفرضهای «تشکیک وجود»، «حرکت جوهری»، «اتحاد عاقل به معقول» در تاثیر پرسشگری بر تطور نفس شایان توجه است.
پیدایش پرسش در صفحهی نفس آدمی منوط به عوامل و زمینهای ذیل است:
توجه تام به یک موضوع، نقش پیشدانستههای اجمالی، تسلسل منطقی پرسشها، تفکیک حیثیتهای گوناگون، وجود ناسازگاری و ناهمخوانی در دادهها، ضرورت فاصله ذهنی در پرسشگری، ضرورت طهارت نفس و بستر پاک برای پرسشگری، نقش انگیزهها و انگیختهها در پرسشآفرینی.
با یک نگاه کارکردشناسانه میتوان پنج گونه کارکرد اصلی را برای پرسشگری در ارتباط با نفس انسان برشمرد: کارکرد بازگرداندن انسان به فطرت الهی خویش، سرزنش و ملامت نفس، برانگیختن عقل و خرد، تحریک قوهی غضبیه و شهویه، نقش پرسش در تزکیه نفس.
پیرامون نقش پرسش و پرسشآفرینی در تکامل جوهری نفس در دو سطح «تمهیدی» و «اصالی» میتوان این نقشآفرینی را در پرتو نظریه «اتحاد عاقل به معقول» تبیین نمود.
از سخنان گهربار اهل بیت علیهم السلام میتوان یک الگوی زیبایی برای تبیین کارکرد پرسش و پرسشگری طراحی نمود و آن عبارت است از «الگوی قفل و کلید»؛ پرسش به عنوان کلید گنجینه دربسته دانش به شمارآمده است.
- ابن بابویه، محمد بن علی، (1427 ق)، علل الشرائع، مکتبة داوری، قم.
- ابن بابویه، محمد بن علی، (1403ق)، خصال، تصحیح علیاکبر غفاری، جماعة المدرسین، قم.
- ابن سینا، الشیخ الرئیس، (1404ق)، المبدأ و المعاد، با عنایت عبد الله نورانی، مؤسسة الدراسات الإسلامیة، طهران.
- ابنسینا، الشیخ الرئیس، (1375)، النفس من کتاب الشفاء، تحقیق حسنزاده آملی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
- پوپر، کارل، (1369)، جستجوی ناتمام تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
- سهروردی، شهاب الدین، (1380)، مقدمه هانری کربن، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
- سیوطی، جلال الدین، (بیتا)، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، منشورات الشریف الرضی، قم.
- مطهرى، مرتضى، (1377)، مجموعه آثار شهید مطهرى، تهران- قم، صدرا، چاپ هشتم.
- ملاصدرا، (1981 ق)، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ سوم.
- قیصری، محمد داود، (1375)، شرح فصوص الحکم، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
- طالقانی، محمود، (1403ق)، پرتوی أز قرآن، شرکة سهامی نشر، تهران.
- طباطبایی، محمد حسین، (1362)، رسائل سبعه، قم، بنیاد علمی و فرهنگی.
- الفارابی، أبو نصر، (1995م)، آراء أهل المدینة الفاضلة و مضاداتها، شرح و تعلیق الدکتور علی بو ملحم، مکتبة الهلال، بیروت.
- فرناندو، سَوَتِر، (1384)، پرسشهای زندگی، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرحنو.
- کرد فیروزجایی، یار علی، عبدی، حسن، (1400)، تاریخ فلسفهی معاصر غرب، سمت، تهران.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق قسم احیاء التراث، قم، دار الحدیث.
- الکلینی، محمد بن یعقوب بن إسحاق، (1407ق)، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری، دار الکتب الإسلامیة، تهران.
- المجلسی، محمد باقر، (1403ق)، بحار الأنوار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
- ملاصدرا، (بیتا)، الحاشیة على إلهیات الشفاء، منشورات بیدار، قم.
- ملاصدرا، (بیتا)، إیقاظ النائمین، تصحیح محسن مؤیدی، المنتدى الإسلامی للحکمة و الفلسفة فی إیران، تهران.
- ملاصدرا، (1366)، شرح اصول کافی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، تهران.
- ملاصدرا، (1401ق)، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، تصحیح و تعلیق السید جلال الدین الآشتیانی، المرکز الجامعی للنشر، مشهد.
- ملاصدرا، (1404ق)، مفاتیح الغیب، تصحیح محمد خواجوی، مؤسسة الأبحاث الثقافیة، طهران.
- Hans-Georg, Gadamer, (1994), Truth and Method, Translated by Joel Weinsheimer and Donald G. Marshall, CNTINUUM. NEW YORK