جمال سامع؛ محمّدجواد صافیان
دوره 6، شماره 17 ، آذر 1395، ، صفحه 155-186
چکیده
مقالة حاضر سعی میکند تا مسألة مرگ را از دریچة تازة هستیشناسی تودستی مورد بررسی قرار دهد. منظور ما از هستیشناسی تودستی نحوهای از مواجهه با هستندههای تودستی (هستیهای ابزاری) و افقهای انضمامی حیات ...
بیشتر
مقالة حاضر سعی میکند تا مسألة مرگ را از دریچة تازة هستیشناسی تودستی مورد بررسی قرار دهد. منظور ما از هستیشناسی تودستی نحوهای از مواجهه با هستندههای تودستی (هستیهای ابزاری) و افقهای انضمامی حیات است که در تفکر مارتین هایدگر بسط پیدا کرده است. این هستیشناسی که به نظر ما روش خاص هایدگر در بررسی هر موضوعی است، موضوعات و افقهای حیات انسانی را در بستری عملی و درگیرانه مورد بررسی قرار میدهد. یکی از این افقهای انضمامی هستیشناسی تودستی، مرگ است که به علت اهمیت قاطع بر حیات بشر و تأثیر عظیم بر جهان بینی انسان شایسته است که مورد تحلیل دقیق قرار گیرد. برای رهیابی صحیح به مسأله مرگ در فلسفة هایدگر و نشان دادن تمایز مرگ اندیشی هایدگر و سنّت متافیزیک، مرگاندیشی را در دو هستی شناسی پیشدستی و هستیشناسی تودستی مورد بررسی قرار میدهیم. منظور از هستیشناسی پیش دستی شیوة غالب مرگاندیشی در سنت متافیزیک از افلاطون تا نیچه است؛ سپس مرگ اندیشی هستیشناسی تودستی را در سه دورة تفکر هایدگر بررسی میکنیم. بنابراین پرسش راهنمای سراسر این پژوهش این است که هستی شناسی تودستی یا به عبارت بهتر شیوة مواجهة عملی و درگیرانه با افقهای انضمامی به روی ما میگشاید؟ سعی میکنیم تا حد توان پاسخگوی پرسش فوق باشیم.