سید محمد تقی شاکری
چکیده
مسئلة مورد بحث در نوشتار حاضر این است که علم و آگاهی آدمی چگونه به امور معدوم و ممتنع و ناموجود در خارج تعلق میگیرد؟ باور به یک شیء ناموجود چگونه ممکن است؟ این معضل معرفتشناختی برای متفکران اسلامی ...
بیشتر
مسئلة مورد بحث در نوشتار حاضر این است که علم و آگاهی آدمی چگونه به امور معدوم و ممتنع و ناموجود در خارج تعلق میگیرد؟ باور به یک شیء ناموجود چگونه ممکن است؟ این معضل معرفتشناختی برای متفکران اسلامی و فیلسوفان غربی با اهداف و انگیزههای مختلف مطرح بوده است و هر کدام با تکیه بر مشرب فلسفی و فکری و زیرساخت تفکر خویش راه حل برون رفت از مشکل را ارائه دادهاند. فرضیة این نوشتار آن است که با قطع نظر از مبانی فکری و بسترهای اجتماعی و فرهنگی شرقی و غربی و ماده و محتوای بحث، میتوان نوعی مشابهت در صورت مسئله میان متفکران غربی و اسلامی تشخیص داد. و مهمتر اینکه طرح نوشتار برای یافتن صرف مشابهت و اختلاف میان متفکران نیست، بلکه درصدد بررسی و مطالعه راه حلهای ارائه شده به معضل مورد بحث است. از فیلسوفان شاخص فلسفه اسلامی به آراء ابنسینا، خواجه نصیرالدین طوسی و بالاخره صدرالمتألهین اشاره میشود و پس از نقل آراء برنتانو، بولتسانو، ماینونگ و هوسرل از فلسفه غرب، میان آنها تطبیق خواهد شد.