محسن کرمی
چکیده
نسبت میان فیلم و فلسفه به آن سادگیها که در بدو امر به نظر میرسد نیست. از سویی، فیلسوفان به بحث در باب ماهیّت فیلم میپردازند و مثلاً میپرسند که چه چیزی یک فیلم ضبطشده را به اثری هنری تبدیل میکند؟ ...
بیشتر
نسبت میان فیلم و فلسفه به آن سادگیها که در بدو امر به نظر میرسد نیست. از سویی، فیلسوفان به بحث در باب ماهیّت فیلم میپردازند و مثلاً میپرسند که چه چیزی یک فیلم ضبطشده را به اثری هنری تبدیل میکند؟ و، از سوی دیگر، پارهای از فیلمسازان میکوشند تا از مضامین فلسفی در آثارشان استفاده کنند و، به تعبیری، فیلم فلسفی بسازند. امّا ماجرا به همین جا ختم نمیشود و دعوی سومی نیز در دهههای اخیر طرح شده است: این که فیلمها میتوانند فلسفهورزی کنند. این رهیافت تازه را معمولاً «فیلم به مثابهی فلسفه«، «فیلمـفلسفه«، یا «فیلمسفه» میخوانند. استدلالهای چندی در دفاع از این فرضیّه اقامه شده است و هر کدام از مدافعان این دعوی تازه، از طلایهدارانی چون کَوِل گرفته تا فیلسوفان حاضری چون وارتنبرگ و کرول، استدلالها و تبیینهای خاصّ خود را پیش نهادهاند. در جستار حاضر، از منظری دیگر، کوشیدیم تا نشان دهیم که فیلمها از شش وجه میتواند در مقام فلسفهورزی ایفای نقش کنند. یعنی هستند فیلمهای که به شرح نکتهای فلسفی میپردازند، فیلمهایی که طرحمسأله میکنند، فیلمهایی که دفاعیّه یا ردّیّهای بر موضعی فلسفی عرضه میدارند، فیلمهایی که برنهاد فلسفی اقامه میکنند، و فیلمهایی که در مقام استذکار و یادآوری عمل میکنند.